هوا که ابری میشود، آدم دست و دلش به کار نمیرود! برعکس دلش میخواهد بخزد زیر پتو و یا کتاب بخواند و یا رویای شیرین ببافد! آخر هوا که ابری میشود آدم دلش جنگلهای سبز شمال و آبی دریای خزر را میخواهد! هوا که ابری میشود انگار یک جورهایی همه چیز به طرز اعجابانگیزی زیبا و دلنشین میشود، انگار مردم همه سرخوش و شاد و مهربان میشوند. هوا که ابری میشود، اگر کمی هم خنک باشد و برگهای درختان هم به این سبزی سبزی نباشند بلکه کمی تا قسمی زرد و نارنجی باشند، آدم دلش میدان تجریش را میخواهد و امام زاده صالحش را! هوا که ابری باشد و خنک هم که باشد، جایش هست که برای بار هزارم آدم کتاب همخونه را دست بگیرد و در دنیای پر هیجان و متلاطم یلدا و شهاب دوباره و دوباره گم شود! هوا که ابری میشود، حالا خیلی هم همینجور ابریِ خشک و خالی نباشد بهتر است، کمی باران ببارد، کمی باد خنک بوزد، کمی پردهها تکان بخورند، خلاصه یک جوری شود که آدم هی کیف کند و کیف کند! اصلا هوا که ابری میشود و کمی هم خنک، آم هی فیلش یاد هندستان میکند و هیچ جوره بدو اجازه ی کار کردن نمیدهد که نمیدهد!
دلم رویا میخواهد، انقدر زیبا و خواستنی که دوباره جوانم کند و پر از شور و شوق... که زندگیم را زیبا و پرانگیزه کند و مملو از چیزهای نو و تازه؛ که برایم شود هدف و آرمان و مجبورم کند برای رسیدن بهش مدام تلاش کنم و تلاش کنم!
دلم رویا میخواهد انقدر وسیع و گسترده که دلتنگی جرات نکند از یک فرسخیم رد شود؛ که جهان دوباره برایم سبز و رنگی شود؛ که مثل دخترک نقاشی ارغوان رو به پنجره ی رویا دراز کشیده، دستها را زیر سر گذاشته و غرق شوم در عالم رنگی رویا؛ درست به همان اندازه شاد، بیقید، بیخیال و پر از آرامش!
دلم رویا میخواهد برای بودن، برای زندگی و برای خیلی چیزهای دیگر که نه اینجا مجالیست برای گفتنش و نه اصولا دوست دارم به زبان آرمشان... تو همین قدر بدان که دلم رویا میخواهد زیاد ولی مغزم بلنکِ بلنک است... تهی از هر فکر و احساسی و در قلبم خلاء بیداد میکند!
پ.ن. یکی نیست به این خانمه بگوید بابا جان من تو میخواهی حرف بزنی خوب بزن ولی دیگر چرا مخ مردم را به کار میگیری؟! ده نفر دیگر هم به جز من اینجا وجود دارند تو چرا گیر دادهای به من تنها! انقدر وسط حرفهایم وِر زد و ور زد که به کل رشته ی کلام و احساس از دستم خارج شد وگرنه این پست خوب از آب در می آمد ایف این وروره جادو مجالم میداد!!!
دل اگر دل باشد که میداند تو همیشه و هر کجا کنارشی و مراقبشی. دل اگر دلی باشد که نلرزد، که نتپد، که نشکند، که سرد باشد که دیگر دل نیست تو بخوانش سنگ! اما دل اگر دل باشد میداند باید بلرزد، بتپد، بشکند، خالی شود و گرم شود چون تو هستی... تویی که همیشه و هر کجا کنارشی و مراقبشی؛ و اگر لرزید، تو آرامش خواهی کرد، و اگر تپید تند و بیمحابا، باز یاد تو و امید به کرم تو آرمش خواهد کرد؛ و اگر شکست، او خوب میداند تو یار بیکسان و تنهایانی، و اگر خالی شد، عشق و محبت تو پرش خواهد کرد، و اگر سوخت از جور زمانه، باز میداند که هم تو تسکین دهنده و آرام جانشی! دل اگر دل باشد میداند تمام رازهای مگویش را تو شنوایی بیآنکه نگران قضاوتت باشد! دل اگر دل باشد باکش از عاشقی نیست، به امید تو میزند به دریا و یاعلی گویان آغاز میکند عاشقی را...
دل اگر دل باشد که میداند تو همیشه و هر کجا کنارشی و مراقبشی.
پ.ن. خوب آدیمزادست دیگر... گاهی ممکن است برای بار هزارم حتی نظرش عوض شود به جان خودم
بعد از ۷ سال و اندی... بالاخره اینجا تعطیل شد!شاد باشید همگی و خوشبخت... خوشبختِ خوشبختِ خوشبخت و صد البته در پناه حضرت باری تعالی، خداوندگارِ قادرِ متعالِ یکتا!
یا حق
بدم میاد وقتی گلوم درد میکنه و اصلا حال و حوصله ی صحبت کردن ندارم اونوقت هی این تلفن لعنتی اداره زنگ بخوره... آی بدم میاد، آی بدم میاد!
بدم میاد وقتی یه عالمه کار دارمو این کنیز حاج باقر* هم وایساده باشه بالا سرم و با غرغر منتظر نگام کنه، اونوقت تا بیام برگهها رو به هم منگنه کنم، سوزن منگنهام تموم بشه... آی بدم میاد... آی بدم میاد!
بدم میاد وقتی در مقابل اصرار یکی برای انجام کاری بپیچونمش ولی اون پرروتر از من پیچیده نشه...کَنِه!!! خوب وقتی یکی میپیچوندت بپیچ دیگه... آی بدم میاد از آدمای پر رو... آی بدم میاد!
بدم میاد از آدمایی که هر وقت نیاز به کمک دارند تو کنارشونی و مشکلشونو حل میکنی اونوقت درست وقتی که تو نیاز به یاری داری و ازشون کمک میخوای، چشمه ی خیرشون از بیخ و بن خشک میشه و اصلا میمیرند! از این آدما بدم نمیاد بلکه حالم ازشون به هم میخوره!!!
بدم میاد هی غبطه مردم کشورای دیگه رو بخورم... دلم میخواد اونا بیان به حال ما غبطه بخورند... غبطه به رفاهمون... به امنیتمون...به آسایشمون... به داراییمون... به هوای پاکمون... به شهرای زیبا و تمیزمون...به انسان دوستیمون... به رفتار درستمون با حیوانات... به صداقتمون... به صفامون... به رعایت عدالتمون... به تساوی حقوق زن و مردمون... به ............. افسوس میخورم به نداشتن تمام موارد بالا و بدم میاد غبطه بخورم به حال مردم کشورای دیگه که همه ی موارد بالا رو دارند...آی بدم میاد... آی بدم میاد! (پارازیت... دوست ندارم به کشورای بدبختتر از خودمون نگاه کنم... انسان باید بهترین چیزها رو بخواد تا براش فراهم بشه چون اگه قرار باشه به بدتر از خودش فکر کنه و بعدش به اون جایی که هست راضی بشه، اونوقت باید یک عمر در جا بزنه و هیچ پیشرفتی نکنه... پیشرفت به نظر من از زیادهخواهی و آرمانگرایی انسان حاصل میشه)
ولی ...
خوشم میاد وقتی از گرمای طاقت فرسای بیرون که میرسم خونه، سریع برم زیر دوش آب یخ و اجازه بدم تمام عضلات منقبض شده ی بدنم با خیال راحت منبسط و ریلکس بشند...آی خوشم میاد... آی خوشم میاد!
خوشم میاد گیلاسای یخ و خنک رو از تو یخچال در بیارم و بریزمشون تو کاسه بعد دونه دونه بخورمشون... وقتی گیلاس خنک رو میخورم تو گلوم احساس خنکی دلچسبی میکنم و آی خوشم میاد از این احساس... آی خوشم میاد!
خوشم میاد سبزی خوردن تازه ی تازه رو بخرم، پاکش کنم، بشورمش، یک دسته ازش جدا کنم و خوب ریز ریزش کنم و بریزمش تو یه ظرف گود، دو تا خیار بزرگو روشون رنده کنم، چهار پنج تا گردو رو خرد کنم روشون، یه مشت کشمش هم اضافه کنم بهشون، یه کاسه بزرگ ماست کم چربی رو خالی کنم تو ظرف و بعد دو لیوان دوغ خنک خنک خنک رو هم همینطور و بعد خوب همشون بزنم با هم، یه ذره نمک و یه ذره فلفلو به همراه دو لیوان آب خنک هم اضافه کنم بهشون و آخر سر یه مشت نون جوی خشک تلیت کنم تو ظرف و حالا د بخور... آی خوشم میاد، آی خوشم میاد!
خوشم میاد وقتی دم ظهر دلم داره ضعف میره از گرسنگی و دست بر قضا هیچ غذایی هم نبرده باشم اداره بعد یهو خانم مدیر مهربون با یه ظرف گنده کشک بادمجون از در اتاق وارد بشه و سوپرایزمون کنه اساسی... از این یکی خیلی خوشم اومد... تو فکر کن بعد از ۴ هفته تحمل گرسنگی یکدفعه مقابل اون کشک بادمجون فرداعلا قرار بگی... مگه مغزم رو خر لگد زده که بخوام رژیمم رو حفظ کنم... بره به جهنم هرچی رژیمه... آی خوشم میاد در حد ترکیدن بخورم اون غذای لذیذ رو... آی خوشم میاد!
خوشم میاد درست وقتی انتظار چیزیو نداری، برات اتفاق بیفته... آی خوشم میاد... آی خوشم میاد!
* مستخدم اداره مون که برای خودش یه پا رئیسه!!!
آسانسور اداره ما که معرف حضورتان هست... همانکه جان میکند تا آدم را به طبقه مورد نظر برساند... حالا فکر کن خانم همکار ساعت 2:30 خداحافظی کند و برود، بنده هم قرار بوده باشد که همراهشان بروم ولی کاری پیش بیاید برایم که نتوانم با خانم همکار بروم... بعد فکر کن ده دقیقه بعد که از اتاق خارج شده و به سمت آسانسور حرکت نمایم خانم مدیر را تلفن به دست دم آسانسور ببینم که نگران خانم همکار است و با نگرانی شماره میگیرد. ظاهرا خانم همکار نگونبخت که سوار آسانسور میشود، جناب آسانسور هوس سرسرهبازی به سرش میزند و از طبقه پنجم ییهو سُــــــــر میخورد پایین و طبقه اول رضایت میدهد که از حرکت بایستدبیچاره خانم همکاره زهره ترک شده بود از ترس! از قضا پسر جناب مدیر اداری هم در آسانسور بودند و وقتی آسانسور ول میشود پایین ایشان هم تالاپی پرت میشوند وسط آسانسور! خدا رحم کرد این شازده هم آن تو بود که لااقل محض گل روی ایشان هم که شده پدر گرامیشان یک فکری به حال این آسانسور ما بکنند که کردند چون امروز آسانسور درست شده بود و عینهو فرفره این طبقات را بالا و پایین می رفت!
گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهان گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره من
بیدار نشست و خفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه گل شکفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوهٔ راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست
ایرج میرزا
پ.ن. میدونم نمی خونی اینجا رو چون نه و وقتشو داری نه حوصله شو؛ ولی با این حال من دلم نمیاد نگم بهت که روزت مبارک، که امیدوارم خداوند عالم تو رو برای من هیچ وقت زیاد ندونه و سایۀ پرمهرت رو همیشه بالای سرم نگه داره، که دوستت دارم با ذره ذره وجودم، که ببخش منو اگه خیلی وقتها قدرت رو ندونستم و ناخواسته آزردمت... روزت مبارک عزیزترینم
هیچی بدتر از این نیست که احساس خوش تیپی و مرتب بودن بکنی، بروی اداره و با نصف بیشتر همکاران سلام و علیک بکنی، وسط روز بروی از مغازۀ دم اداره خرید کنی و در برگشت تو آسانسور با لگشری دیگر از همکاران همسفر شوی، نهایتا بعدازظهر بروی خانه و درست لحظه ای که در حال درآوردن جورابهایت هستی، درست در همین لحظه در کمال تعجب ببینی که از صبح تا به حال تو با جورابهای لنگه به لنگه در اداره و حومه در حال مانور دادن بوده ای! تازه همۀ اینها به کنار آنچه که باعث شرمساری و خجالت است این است که تو در کمال پررویی نهتنها خجالت نکشی و احساس ناراحتی نکنی بلکه در عوض هر هر هم بزنی زیر خنده و حالا نخند و کی بخند! واقعا که پررو و بی حیایی دخترم بود دخترای قدیم!