اون روزا...

اون روزا که من هنوز
تو رو نشناخته بودم
توی قلبم خونه ای
واسه تو ساخته بودم
مثل اون شاهزاده ای که توی خواب عاشق شدش
توی رویاهای خوبم به تو دل باخته بودم
اون روزا ورد زبونم تو و شعرای تو بود
اون روزا,وقتی تو و شعرت رو غمگین میدیم
دل خوش باور من شریک غمهای تو بود
چقدر دلم میخواست شعرات رو از بر بخونم
وقتی که تموم میشه دوباره از سر بخونم
چقدر دلم میخواست شعرای عاشقونت و
برای هر کی نداره عشق و باور ,بخونم
آخ چقدر فاصله بین تو و شعرای تو بود
چه دروغا که توی حرفای زیبای تو بود
حیف اون گرمی دلخواهی که شعرای تو داشت
حیف اون دنیای زیبایی که...دنیای تو بود...
                                 
                                        محمد علی بهمنی