اتاق آبی فام
رنگها همانند اصوات نتنها بر عواطف که بر فیزیولوژی شما تاثیر میگذارند.طول موج رنگهای آبی...سبز و صورتی یا صورتی مات پدیدآورنده ئ احساس خستگی است.اتاق خود را با رنگهای سرد رنگ امیزی کنید و ببینید که احساس خستگی ناشی ار آن ... شما را زودتر به خواب می برد.
**************************
از شقیقه ها آغاز کنید
یکی از نقاط بدن که با فشار دادن و تماس...آرامش را پدید می آورد شقیقه های شماست.
شقیقه های خود را به نرمی و با حرکت دورانی مالش دهید و به ارامی فاصله ئ ابرو تا شقیقه را ضربه بزنید.
در چنین حالتی اندک اندک به ژرفای آرامش دست میابید.
**************************
بهترین حالت خواب
راحت ترین شکل خوابیدن خفتن بر روی شکم نیست.به پهلو خوابیدن نیز چندان مناسب نیست.بهترین شکل خفتن طاق باز یا به پشت خوابیدن است که مانع خرناسه کردن نیز میشود.
تنفس شما با طاق باز خوابیدن عمیق تر انجام میگیرد.
**************************
نقطه آرام بخش مچ
در روی مچ و درست بالای انگشت شست نقطه ئ کوچک و حساسی وجود دارد که فشاری اندک بر روی آن ارام بخش است.
این نقطه ئ آرام بخش را با انگشت سبابه هم زمان با کشیدن دم فشاری اندک بدهید و به هنگام بازدم فشار را متوقف کنید.
چنین کاری آساد و آرام بخش است.
بر گرفته از کتاب کوچک خواب
اثر پاول ویلسون
ای دل اگرت طاقت غم نیست برو
آواره ئ عشق چون تو کم نیست برو
ای جان تو بیا اگر نخواهی ترسید
ور میترسی...کار تو هم نیست برو
*************************
ای در دل من میل و تمنا همه تو
و اندر سر من مایه ئ سودا همه تو
هرچند بروی کار در می نگرم
امروز همه تویی و ...فردا همه تو
عشق تو سلامت ز جهان می ببرد هجر تو اجل گشته که جان می ببرد
آن دل که به صد هزار جان می ندهم یک خنده ئ تو به رایگان می ببرد
**********************
آنجا که به هر سخن دل ما گردد من میدانم که زود رسوا گردد
چندان بکند یاد جمال خوش تو کز هرنفسش نقش تو پیدا گردد
حضرت مولانا
الهی بمیرم برا این کرو لالها...طفلکیا چی میکشند...چقدر سخته براشون حرف دلشونو به اطرافیانشون بفهمونن...حالا میفهمم چی میکشند... با اجازتون دو روزه خروسک گرفتم و صدا ندارم...هرچی اته پته میکنم هیچکی نمیفهمه چی میگم...
دیروز رفتم داروخونه کرم دست بگیرم...دو ساعت خودم و کشتم که به فروشنده بفهمونم چی میخوام...بعد دو ساعت که آقا همینجور هاج و واج نگام کرد گفت:خانم ببخشیدا...من اصلا نفهمیدم چی گفتید...
آی آتیش گرفتم...هرچی بیشتر دادمی زدم صدام کمتر در میومد (البته اینبار داشتم دعواش میکردم که مرد حسابی مگه مرض داری؟خوب اگه نمیفهمی چی میگم زودتر بگو 2 ساعته دارم با این صدا حرف میزنم تازه الان میگی نفهمیدی چی گفتم؟!)
حالا باز دیروز یه ذره صدا با پارازیت داشتم الان که دیگه هیچی...خدا بخیر کنه فردا رو...اگه با این صدا برم سر کلاس این جونورا دست میگیرند برام....حالا مگه دیگه ول میکنند.... 4 شنبه ساعت آخر تا وسطای کلاس صدام قابل شنیدن بود ولی نیم ساعت آخر دیگه تقریبا فقط چند تا میز اول صدام و میشنیدن...وای کشتن منو...(آخر ترم منم میکشمشون...فچ چلدند...
)
_تیچر صداتون چه خوشگل شده...
_تیچر میشه این سانگ(آهنگ)و یه بار دیگه بذارید بخونیم با هم؟
بعدشم پکی زدند زیر خنده...
خبر ندارند کلی بدو بیراه تو دلم بارشون کردم...
این از شاگردام ...اونم از همکارام...چنان دلداریی بهم دادند که نگو:
_خانم مانوی نترسیدا...چیزی نیست...منم چند وقت پیش همینجوری شدم...تا 3 هفته صدا نداشتم ولی بعد از 3 هفته خوب شدم......جیغ.....3 هفته...من اگه تا 3 هفته صدا نداشته باشم خودمو میکشم....
خلاصه که ببم جان...اگه آدم قدر نعمتایی و که خدا بهش داده ندونه...همین بلایی سرش میاد که سر من اومد..
دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت...زمانه زندان من است
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان من است......