فردا میرسه ....

گل لاله ,یارم امشب تو راهه
گل پونه ,  میاد بسوی خونه
گل سنبل ,  تو دستش پر از گل
نور مهتاب بتاب بر سر راهش
ای ستاره نشونش بده راهش
ای خدا جون تو باش پشت و پناهش
نور مهتاب ای ستاره ای خدا جون
ای عزیزم من فداتم من همیشه چشم برات ام
دلم میگیره بهونه تو زود برگرد به خونه
 ********************************
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرود از یادت
 *******************************************
عید تو ... عید من ....عید همه مبــــــــــــــــــــــــــــــــارک



...

نه ... هشت ...هفت ...شش... پنج ... چهار ...سه ... دو ...یک ...بوم...!!! چشات و ببند ... حالا باز کن  ... یه بوم  دیگه  ! سال تموم شد... دوباره چشات و ببند  حالا یه نفس عمیق بکش ( اهم  اوهوم ایهیم  ...اوهو اوهو اوهو ... سرماخوردم) بوی بهار میاد ... بوی گل سبزه آجیل شیرینی عیدی ( پارازیت ... خجالت نمیکشی؟ خرس گنده شدی بازم عیدی میخوای ؟ _ آره میخوام به تو هم مربوط نیست ضد حال!) بوی ددر و گشت و گذار و ... یا نه  اصلا بوی هیچ کدوم اینا هم اگه  نیاد ... بوی یه خواب و استراحت جانانه میاد ... دیگه تا دو  هفته تا هر ساعتی که دلت میخواد بگیر بخواب و استراحت کن. آخ جـــــــــــــــــــــــــــــــــون!!! کتابهایی و که پارسال تا حالا هی خریدی و هی نتونستی بخونیشون ... بشین وبخون... فیلمهای دوست داشتنیت وتماشا کن و هی کیف کن و کیف کن  و کیف کن . ( آره جون عمه زینت محمد ... غریبه هم گذاشت تو به کارهات برسی !!! _ باز تو حرف زدی ضد حال ؟ غریبه خودش یه عالمه کار عقب افتاده داره باید به کاراش برسه ! ) یادم باشه سه شنبه صبح برم برا بچه ها کارت بخرم . اون هفته رفته بودم ولیعصر ... انتشارات هاشمی کارت تبریکهای قشنگی آورده ... شایدم رفتم ویلا  تنوع کارتهای اونجا بیشتره ...راستــــــــــــی ! سه شنبه ئ دیگه سیزده به در است !
_ حالت خوبه؟
_ مرسی خوبم.
_ قشنگ ! سیزده به در  یه ماه دیگه ست  هفته ئ دیگه چهار شنبه سوریه !
_خودم یادم بود ... خواستم ببینم تو حواست به منه یا نه !
_ اکه رو رو برم ! یه وقت کم نیاریها ...
وای  کلی دارم ذوق میکنم ...
_ چرا؟
_ نمیدونم... مد است ... همه بیخودی ذوق میکنن منم بیخودی ذوق میکنم ...
راستی یه چیزی ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش .... هوا داره باز گرم میشه از این قسمت قضیه اصلا خوشم نمیاد ...
_ عشق منی لاله روی من
همچون بهار  آمدی
در گلشن آرزوی من
چون گل به بار آمدی
گل به چمن  چون دل من
دل به تو بسپارد
مرغ فلک روشنی از روی تو دارد
 لای لای لا لا لای لا لای لـا  لـای  ....
عقیلیه ... داره میخونه  اسپیکر منم داره پخشش میکنه ...
_ الهی که خدا اول سالی  یه عقلی به تو بده یه پولی هم به من ...
_ فرق نمیکنه که پرفوسور ! تو منی منم توام ... فقط  سر وصدای تورو من میشنوم ولی سرو صدای من و همه میشنون !!!
خیلی وقته از مولانا چیزی ننوشتم ... حالا میخوام بنویسم ...
این سر که در این سینه ئ ما میگردد
از گردش او چرخ دو تا میگردد
نی سر داند  زپای و نی پای از سر
اندر سر وپا بی سر و پا میگردد
*******
این صورت آدمی که در هم بستند
نقشیست که در طویله ئ غم بستند
گه دیو  گهی فرشته گاهی  وحشی
این خود چه طلسم است که محکم بستند
****************
بسیار ترا خسته روان باید شد
و انگشت نمای این و آن باید شد
گر آدمیی ... بساز با آدمیان
ور خود ملکی ... بر آسمان باید شد
******
بیدار شو ای دل که جهان میگذرد
وین مایه ئ عمر به رایگان میگذرد
در منزل تن محنت و غافل منشین
کز منزل عمر .. کاروان میگذرد
**************
تا در دل من عشق تو اندوخته شد
جز عشق تو هر چه داشتم ... سوخته شد
عقل و سبق و کتاب بر طاق نهاد
شعر وغزل و دوبیتی آموخته شد
بسه دیگه دستم خسته شد....هـــــــــــــــــــــــــــی ...دو دفعه جوون هم بود جوونای قدیم ...

...

خدا میدونه تا حالا چند بار مطلب نوشتم و خواستم بذارمش اینجا , ولی تا نشستم پشت کامپیوتر نفتی بهنام  و چشمم به متن بلند بالایی افتاد که قرار بود تایپش کنم , ذوقم کور می شد و دیگه حس و حالا اپدیت کردن نداشتم ... الانم قرار نبود این حرفها رو بگم یه  مطلب دیگه آماده کرده بودم که بنویسم ولی بازم حوصله ام نگرفت اونهمه مطلب بنویسم در نتیجه گفتم هرچه بادا باد ... فی البداهه تایپ میکنم ... (خدا خودش رحم کنه )
 تو هم شنیدی اخبار روز جهان با چند روز تاخیر به سمع و بصر ایرانیان همیشه در صحنه  میرسه؟(حالا کدوم صحنه اش و نمیدونم ولی بالاخره یه صحنه یی هست دیگه)من قبلا شنیده بودم ولی باور نمیکردم تا اینکه بالاخره بهم ثابت شد که نه بابا ... راست میگند ... تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها(پارازیت ... اوه مامانم اینا ) جریان از این قراراه که:
 یه ماه پیش یه ویروس عجیب غریب ِخل و چل پخش شده بود تو نت , یادته؟ فچ کنم اولین قربونیش کامپولوتل من ببخ بیچاره بود  یه روز نشسته بودم پشت PC داشتم برا خودم می گشتم تو نت که یهو کِــیسم گفت پالاخ !!!بعدشم تقی قطع شد  هرچی ریست کردم  , زدم تو سرش ... ویندوز بالا نیومد که نیومد ! همش پیغام میداد که CD اصلی ویندوز و بذارم و دوباره نصبش کنم ... منم که بیسواد ... همش تا اکابر بلتم ... بلــــــــــــــــت نبودم ویندوز نصب کنم , موندم لَنگ... ۴ روز بعدش اخبار اعلام کرد یه ویروس خیر ندیده پخش شده تو نت ! مواظب باشید ویروس نگیرید ..... به قول اویسی :  ای شیطون !!! من اگه تو رو نداشتم چی کار می کردم؟! گذاشت گذاشت کامپیوترم داغون که شد تازه اومده خبر میده !!! امان از دست اینا ... بابا شیر و مرغ و برنج و چی و چی و چی و احتکار میکنی چیزی بهت نمیگیم .... خبرای مهم و دیگه چرا احتکار میکنی؟ !
یه خبر دیگه ... دیروز نه ... پریزوز هم نه .. پس پریروز اینجانب بیست و شش ساله  شدم میدونم مهم نبود ولی بالاخره یه خبر بود دیگه....آآآآآآآآآآآآآآآآآآه....اینجوری نگام نکن ... خوب چیه مگه ... همش دو روز از داغی خبرم میگذره ... تازه خبر مهمی نبود که ... خبر برنامه پر کنی بود ... خبر نداشتم بگم اینو گفتم
بسه دیگه خسته شدم ... ظرفیتم همینقدر بود که نوشتم ...مینا هم بود ... مینا های قدیم ... بهار هم بود بهارهای قدیم ... جوون هم بود جوونهای قدیم ....
شاد باش و بخند و خوش بگذرون و ... تو اوج شادی از ته دلت دعا کن اونی که برعکس تو غمگینه ... دلش شاد بشه ....

...

ازش پرسیدم چقدر دوستم داری؟ گفت : به اندازه ئ شکوفه های بهاری . و چه راست می گفت ...شکوفه های بهاری میهمان دو روز بودند ...
                                                        ****
زندگی زیباست نه به زیبایی حقیقت .
حقیقت تلخ است نه به تلخی جدایی.
جدایی سخت است نه به سختی تنهایی ...
                                            **************  
 پروردگارا ! به من آرامش ده تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم .
دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم.
بینش ده تا تفاوت این دو را بدانم.
مرا فهم ده تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند...
                                                      ***
یک صندلی کنار رویاهایم از آن تو , بنشینی یا بروی .....
                                          **************
در زمانی که وفا قصه ئ برف به تابستان است
و صداقت گل نایابی
و در چشمان پاک شقایقها
عابر بی عاطفه ئ غم جاریست
به چه کس باید گفت
با تو انسانم و خوشبخت ترین ...
                                               ****
آسمان چیز عجیبیست ... نمیدانستم
عاشقی کار غریبیست ... نمیدانستم
زنده بودن به نفس نیست ... نمیفهمیدم
عشق کار همه کس نیست ... نمیفهمیدم
                                    ***************
روزگار خیلی تیره است
من یک دنیا رنگ سفید می خواهم و عمر نوح
تا تیرگی های روزگار را
سفید کنم ....
                                   *********
ختم کلام اینکه حتی یک کلمه از حرفای بالا هم از خودم نبود ...


وقتی زندگیت مجموعه یی از نارضایتیها باشه اونوقت دیگه هیچی راضیت نمیکنه ... پیش دوستهات تنهایی ... پیش خونوادت تنهایی ... پیش همکارات تنهایی ... پیش خودت تنهایی ... هیچی خوشحالت نمیکنه ... افسار زندگی از دستت در رفته و تو دلت میخواد فقط بشینی و نگاه کنی ... کاری وکه می دونی غلطه انجام می دی ... می دونی غلطه ها ولی انجامش می دی و عجب اینکه یکی نیست دستت و بگیره و نذاره ... یکی نیست دستت و بگیره و از این وضعیت خلاصت کنه ... همه فکر خودشونند ... اگه سودی براشون داشته باشی میان پیشت وگر نه ... به قول مولانا :
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بد حالان و خوشحالان شدم
هر کسی از ظن خود شد یار من
وز درون من نجست اسرار من
اااااااااااااه .... از قرن هفتم تا حالا زندگی همینجوری بوده ... هی هیچ کی حرف هیچ کی و نمیفهمه ( پارازیت ... یعنی راستش و بخوای میفهمه ها  ولی به نفعشه که نفهمه ) ... عجیبه همه به یه زبون حرف می زنند  ولی بازم حرف هم و نمیفهمند ... بچهه از مادرش موز میخواد مادره میره براش خیار میخره ... اون یکی دلش عروسک میخواد مادرش مجسمه میره میخره ...  من دلم ... میخواد مادرم .... تو دلت ... میخواد مادرت ... دوست دلش ... میخواد دوست ....پدر دلش ... میخواد فرزند ....
عجب روزگاریه ...
                                 ***************************
یک ماه ونیم دیگه سال نو میشه ... یک ماه دیگه من یه سال بزرگتر می شوم ( پیر شدیم رفت پی کارش ) یک ماه دیگه زمستون تموم میشه ... دلم براش تنگ میشه ... دوباره بهار میاد پشتش تابستون و پشتش پاییز وپشتش زمستون و پشتش بهار و پشتش .... بیا ... خل شدم رفت پی کارش ...
                                                  **********

یه میخه میره عروسی انقدر قر میده پیچ میشه!!!
                                                      ******
هرکی تو زندگی یه عزیزی داره... تو چی؟ عزیزی داری؟ خودت عزیز کی هستی؟
قدر عزیزت و بدون ... سعی کن کاری کنی که همیشه عزیز بمونی ....
(پارازیت ... دو کلوم از مادر عروس )

من و ...

غریبه اومد ; اونقدر نرم و آهسته که اومدنش و نفهمیدم.
غریبه دل بست ; اونقدر سریع و خالص که دل بستنش و باور نکردم.
غریبه گریه کرد ; اونقدر نرم و بی صدا که که چیزی نشنیدم.
غریبه برام شعر خوند ; اونقدر ملایم وقشنگ که اشکم و درآورد.
غریبه خیلی چیزها رو برام باز کرد ; اونقدر تیز و ماهرانه که باور کردم.
غریبه دنبال راه میگشت , آدرس خونه ئ دلم و میخواست , بهش آدرس اشتباه دادم ;غریب است , راه و بلد نیست , میره بر نمیگرده ... ولی برگشت !
دوباره آدرس خواست ; دوباره آدرس غلط دادم , دوباره رفت . گفتم اینبار دیگه بر نمیگرده ...
ولی باز اومد !!! امید از چشماش و حرارت از قلبش نور بالا می زد.
دلم نیومد باز آدرس غلط بدم ولی دادم !!!
غریبه عصبانی شد ... لشگرکشی کرد ; با خونوادش اومد ... سرم و گول مالید , خودش و پشت سبد گلش قایم کرد که نبینمش !
غریبه ها اومدند ... نشستند ... ولی اینبار غریبه دیگه غریبه نبود , آشنای دیرینه بود من نمیشناختمش ... آشنای غریب نگام کرد , خندید ... محبت و شادی فضای خونه را پر کرد...
غریب آشنا دستم و گرفت ... غریب آشنا پیشنهاد شراکت داد ; شراکت در :
همراهی ,وفاداری , عشق, دوستی , شادی , غم , قهر , آشتی , خنده , گریه ... قول داد در سود و زیانش هم با هم نصف نصف شریک باشیم و ... منم قبول کردم.
حالا ... قراره شراکتمون و تثبیت کنیم ...
غریبه خوشحاله , منم ... غریبه گریه کرد , منم ... غریبه خندید , منم ... غریبه ذوق کرد, منم ... غریبه انتظارش به پایان رسید , منم ... غریبه شاده ,  منم ... غریبه راهی سفره , منم ... غریبه ..... منم ....

سلام ...

چقدر بلاگ اسکای و ناز و گوگولی مگولیش کردند ... یه آدم برفی خوشگل و دم و دستگاه و خلاصه اوووووووه الده همونچه خودش! حالا که همچینه ... منو جو گرفته میخوام کانال دو بنویسم ...
Longest is Mother's love ... Shortest is Other's love ...Sweetest is Lover's love But strongest is Friend 's love
 *******      
If you could die before me ... ask if you could bring a friend
Stone Temple
*******     
گفتند ستاره را نمیتوان چید , و آنان که باور کردند , برای چیدن ستاره حتی دستی دراز نکردند. اما , باور کن که من به سوی زیباترین و دورترین ستاره دست یازیدم و هرچند دستانم تهی ماند اما چشمانم لبریز ستاره شد ...
********      
مرگ از زندگی پرسید : آن چیست که باعث می شود تو شیرین و من تلخ جلوه کنم؟ زندگی لبخندی زد و گفت : دروغهایی که در من نهفته هست وحقیقتی که در تو وجود دارد ...
******* 
      دیروز که فریاد زدی دوستت دارم گفتم : نمیشنوم ... لطفا بلند تر!!!
فردا که به آرامی گفتی دیگر دوستت ندارم گفتم : هیس ... چرا داد میزنی ؟!!!
*******      
میدونی خیلی وقته میخوام یه چیزی بهت بگم اما روم نمیشه ..... نمیدونم چه جوری این جمله رو به زبون بیارم...... میدونی امروز شهامت پیدا کردم و میخوام بهت بگم ..... من ....... من ... من خیلی ... من ...... من خیلی ....... تورو ...... من خیلی تورو ...... من خیلی تربچه با پنیر دوست دارم تو چی ؟!
********       
هرکس چرایی برای زیستن داشته باشد ... با هر چگونگی خواهد ساخت !
*********     
یه روز دل نشست با خودش فکر کرد ... به خودش گفت سنگ میشم از این به بعد ! سنگ شد  رفت میون سنگها نشست . اما عاشق سنگها شد ....
پارازیت ... دله یا بازار مشترک بوده یا تقلبی هرچی بوده به صاحبش انداختند .... 
فکر کنم  دیگه لزومی نداشته باشه بگم حرفای بالا از خودم نبود ... اینهمه حرف از خودم نوشتم  چی شد؟هیچی !!! اینبار گفتم یه ذره از حرفای این و اون بنویسم بلکه شاید به درد کسی بخوره !!!

...

چشمان خسته ام 
      در ظلمت سکوت 
           در ازدحام اشک 
                   در تلخی دروغ 
                      در انزوای عشق 
                              در پاکی غروب 
                                    در سردی زوال 
                                         در سرخی قلوب 
                                                  در سبزی بهار 
                            در انتظار توست 
روح شکسته ام
     در سایه ی درخت
          آن تک درخت پیر
              کو مانده سر به زیر ؛
                   در سوگ همرهان
                         آن همرهان که در
                               گوری بخفته اند
                                     گرمای زندگی
                                           با خود ببرده اند ؛
                                                در سوز عاشقان
                                                     آن عاشقان که در
                                                          تکرار لحظه ها
                                                                هر لحظه بیشتر
                                                                     در خود بمرده اند ؛
                               در انتظار توست 
 من آن مسافرم
         آن خسته از دروغ
                آن خسته از فریب
                        آن کس که خود هنوز
                                حتی نفهمیده است
                                          از بهر چه بزیست ؛
                                                  یا بهر چه بدید ؛
                                                           یا بهر چه کشید ؛
                                                                    یا بهر چه بمرد ؛
                                                                             اما دل غمین
                                در انتظار توست
آری !
      دراین زمان
            در بهت لحظه ها
                      تنها ز انزوا
                             دلخسته از سکوت
                                       در انتظار تو
                                              آرام و بی صدا
                                                     بنشسته ام کنون
                                                                آیا رهایی هست
زین انتظار سخت ؟ 
            تا کی جفا کشم ؟
                        حتی ز سایه ها
                                این سایه های درد
                                       این دردها که در
                                                 جانم نشسته اند .
                                                          حتی هوا و خاک
                                                                   باران و باد و رود
                                                                        هر جا رسیده اند
روح و تن مرا
        آزرده کرده اند .
              در انتظارتم
                    پاییز هم گذشت
                             برگرد با بهار
                                    چشمم به راه توست .
                                            ای غربت خیال
                                                     جانم به لب رسید
                                                            پس کی تو می رسی ؟

اشک ستاره ریخت
               اما نیامدی
                        ظلمت فرو کشید
                                    اما نیامدی
                                           شب مرد از سکوت
                                                         اما نیامدی
                                                               وقتم به سر رسید
                                                                            اما نیامدی

من مرده ام کنون
                    روییده از خاکم
                                     صدها شقایق ؛ لیک
                                                            حتی پی گورم
                                                                            هرگز نیامدی

ای نرگس خموش
                            آرام گیر که تو
                                                حتی پس مرگت
                                                                           هرگز نیارمی ... .




نمیدونم این شعر از کی است ...

HAPPY NEW YEAR

سال نو میلادی هم اومد ... اونقدر سریع اومد و گذشت که من تا اومدم بخودم بیام دیدم چند روزی از گذرش میگذره  و من هنوز به یک نفر هم تبریک نگفتم ... دوستام همه تبریک گفتند ... لینکای خوشگل خوشگل فرستادند و... ولی من هیچ کاری نکردم ...خوب تقصیر از من نیست ... به هر حال منم مشکلات خودم ودارم ... مثل 6 میلیارد آدم دیگه ... در هر صورت الان تبریکم و میگم ( ماهی و هر وقت از آب بگیری ...)
در ابتدای سال نومیلادی ... از خدامی خوام گره ئ مشکلات همه رو باز کنه ... به اونایی که مریض و بیمارند عیدونه ... سلامتی هدیه کنه ... دل غم دار ها رو شاد کنه ... خنده را از لبهای شاد دلان پاک نکنه ... تو این سال جدید هیچ کودکی وبی پدر  مادر و حامی نکنه ... خدایا نمیدونم داریم به کجا میریم ...سکان زندگی از دستمو در رفته ... دوباره بگیرش دست خودت و هدایتمون کن ...الهی ! مهر و محبت گذشته رو به دلهامون برگردون ... اگه خونه ها ...خیابونها ... همه جا سرد و تاریکه ... دیگه این دل کوچیکمون و سرد و تاریکش نکن ...  به جایی که بر نمیخوره ... یه ذره از اون  نور و گرمایی که تو وجودته بهمون بده که خیلی محتاجشیم ... یه نمور هم سر کیسه را شل کن و اونایی که فقیر و ندارند ... غنی و دارا کن...


                         سال خوب و پر برکتی داشته باشی

...

الان از اون وقتهاست که نمیدونم چی بگم ولی یه عالم حرف دارم , نمیدونم چیه ولی دلم بدجور هوسش و کرده , نمیدونم کی ولی دلم براش خیلی تنگه , نمیدونم چرا ولی خیلی غم دارم , نمیدونم کی ولی منتظرم اون روز برسه , نمیدونم چطوری ولی دلم میخواد برم یه جای دیگه , نمیدونم میشه یا ... ولی کاشکی بشه , نمیدونم ولی ...
                                                                ***
چنانت  دوست  می دارم
                                   که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و
                                   من...صبر از تو نتوانم
                                                                ***
دوشنبه شب رفتم کنسرت عصار . ضد حــــــــــــــالی بخوردم ... ضد حــــــــــــــالی بخوردم ; از راه دور و چپ و چوله و پر ترافیک و خطرناکش نمیگم  از سالن کوچیک با امکانات کمش , از صندلیهای پلاستیکی لق لقوش نمیگم ( دیگه از قدیم میگند : هر که طاووس خواهد پای لزرش هم میشینه!!!) ولی اصلا اون چیزی نبود که انتظارش و داشتم کنسرت پارسالش خیلی زیبا بود ... خیلی گیرا و دلچسب بود ...خیلی , خیلی بود ... اما امسال  من نمیدونی آخه چرا این جناب عصار (جناب و با فتحه بخون) چرا اینجورچی(اینجورکی) آهنج خوند مجه اون آهنج یچی از ما داره به اون یچی دروگ میجه چش بود چه این عصار اونی نخوندی؟ یا اون یچی آهنجش ... شچار ( شکار) یا اوی یچی ... اشتباه بود ... همش از این آهنجای خشن دامبولی دیمبول خوند  منو میجی؟ گر (قر) تو چمرم ,  یه هلو هم تو جلوم جیر چرد( تو گلوم گیر کرد) آخه ای عصار ... ای علی رضا ! تو هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم؟! تو چه پارسال من کنسرتشو دیدی ... تو دیجه چرا ؟!  خوب بالام یه نسترنی , سپیده یی, بهاره یی , سچینه دای گیزیی چیزی میخوندی دلمون وا میشد ...بی ذوگ ضد حال   با اون فوادت چه همش از اول تا آخر هی چلش و تکون داد ولی یه دونه آهنج گری نزد ... اصلا تو ری هم وتو میکنم!!!