....

کجکی ابروت نیش کژدم است .... چه کنم افسوس مال مردم است ... (پارازیت... دارم به آهنگ نوش آفرین گوش میدم ) امروز سوار آسانسور شدم و حدس بزن چی شد؟==> جناب آقای دکتر .... ریاست محترم سازمان ... هم سوار شدند بعد یه آقاهه هم تو آسانسور بود ... اون که رفت آقای دکتر با یه لبخند اینجورکی بهم گفت ببخشید شما اسمتون چیه؟ من:مانوی هستم دکتر:بله بله کدوم واحد؟...من:مطالعات ...  ای خدا پس چرا نمیرسیم؟ بعد زودی خدا درخواستم و اجابت کرد و تا آقای دکتر خواست یه چیز دیگه بگه ... نوبت من بود که پیاده بشم... من:ببخشید با اجازتون آقای دکتر: خواهش میکنم....بفرمایید خدا رو شکر... نه که بترسم ازش ها نه ولی خوب بالاخره رئیس سازمانه و اون بالا بالا ... خوب آدم معذب میشه دیگه

*اطلاعیه*

دوست عزیزی که برای بالا رفتن آمار و یا تبلیغ وب بلاگ خودت میای اینجا و هیچی نخونده الکی می نویسی==> خیلی خوب بود یا عالی بود یا قلم بسیار گیرایی داری و این حرفا و اصلا هم نمیگی کجای این حرفها خوب و عالی و قشنگ بودند؟ و یا کجای قلم من گیراست آخه؟ یا تو نمیدونی قلم گیرا چه قلمیه یا من و ببخشیدا دراز گوش حساب کردی! لطفا دیگه نیا اینجا...چون من نه میام دیدنت نه نظرت و تایید میکنم! آخه اینی که تو گذاشتی نظر نیست ... یک فحش محترمانه مستقیمه به عقل و شعور آدم!

بالاخره کتاب گوجه فرنگی های سبز و تموم کردم... در یک کلمه میتونم بگم شیرین بود یه چیزی بود تو مایه های نقطه تسلیم شهره وکیلی و عادت می کنیم زویا پیرزاد.

بدم نمیاد فیلم کلاغ پر و ببینم ... ولی از بس بدو بیراه هایی و که بهش دادند خوندم نمیدونم چی کار کنم ... تو میگی برم یا نرم؟ کسی دیده این فیلم و؟

منم میخوام از اینجا برم میخوام به قول اخوان ره توشه بردارم .... قدم در راه بی برگشت بگذارم... ببینم آسمان هرکجا آیا همین رنگست؟ یا نه فقط مرغ همسایه است که غازه؟ خوب تا نرم که نمی فهمم!

 من این دوم ۴خونه رو خیلی دوست دارم... تو نمیدونی بازیگرش کیسته؟ یعنی منظورم اینه که ایرانیه یا واقعا افغانیه؟

 تو به فال روز اعتقاد داری؟ اگه نداری چند روزی فال روز زوزنامه ایران و بخون تا اعتقاد پیدا کنی ... عجیب درست میگه

اگه الان بهت چه خبری بدن خوشحال میشی؟ اگه چی بشه یا نشه برات خوبه؟دوست داشتی الان چی کار می کردی که نمیکنی؟ یا دوست داشتی چه کاری و انجام ندی که الان داری انجانش می دی؟ دلت میخواست الان کجا بودی؟  

 

 

سلام

نمیدونم مال مشغله زیاده؟ مال کار؟ تاثیر فیلماییه که میبینم ؟ از خستگیه؟ از دوری پدر مادرمه یا چی؟ ولی همش می ترسم یکی از عزیزانم و از دست بدم... هر شب دارم خوابای چپندر قیچی و سیخونکی میبینم ... فکر کنم احتیاج به یک مسافرت بی دغدغه دارم...برم یه جای سبز و خنک و آروم ... آروم آروم...

نمیدونم چرا هر کس میخواد مهاجرت کنه زود دست میذاره رو کانادا ؟ بعد که راهش ندادند میره استرالیا اونجا هم نشد یه کشور اروپایی؟! چون اونجا امکانات داره و امکان رشد آدم بیشتره؟ چرا کسی دنبال مهاجرت به یکی از کشورای آسیایی نیست؟ مثلا همین مالزی چشه؟ من شنیدم اقامت نمیده ولی مادامیکه داری اونجا کار میکنی یا درس میخونی می تونی زندگی کنی اونجا... فکر بدی هم نیست .... والا ... هرچی که هست از اینجا که بهتره... غربته که غربته ... حالا مثلا اینجا که وطنه چه گلی به سرمون میزنن که اونجا نمیزنند؟  آذر که رفته خیلی هم راضیه ... دانشجوی دکتراست .... اینجا که بود فوق لیسانس فیزیک دریا داشت فکر کنم داره همین رشته رو ادامه اونجا ... انقدر راضیه که نگو...

امروز تولد بهزاده ... با محمد رفتیم بازار و یک فروند لدر اسباب بازی گنده خریدیم براش... به محض اینکه پامون و از بازار گذاشتیم بیرون خنده و شوخی مردم بود که شروع شد... جعبه ماشینه از قد محمد همش یه جیزگول کوتاهتر بود... هر کی میدید محمد و با اون ماشین فوری یه متلک بهش میگفت==> آقا برا خودت خریدی اینو؟ .... آقا خوشبحال پسرت.... یا داداش اینو از کجا گیر آوردی؟ ... بده ما هم یک عکس باهاش بندازیم ....یا ... انقدر خندیدیم به این رفتاراشون که نگو... خوشم اومد ... هنوزم مردم یه نیمچه حال و حوصله ای دارند که به یه بهونه کوچیک... خیلی کوچیک... فوری سر ذوق بیان و لبخندکی هرچند کوچیک و کمرنگ بیاد رو لباشون...بازم جای امیدواریه...

ای شب شادی,همیشه بادی شادا
عمرت به درازی قیامت بادا
در یاد من آتشیست در صورت دوست
ای غصه,اگر تو زهره داری,یادآ

دلم

شد ز غمت خانه سودا دلم       در طلبـت رفـت بـه هـر جـا دلـم
     در طلب زهره رخ   ماه   رو         می نـگـرد  جــانــــب بـالا  دلـم
         اه که امروز دلم را چه شد؟          دوش چه گفتست کسی با دلم؟
              از دل  تو در دل من  نکته هاست         وه چه ره است از دل تو تا دلم
                      در طلب گوهر گویای   عشق        موج زند موج   چو   دریـا   دلم

...

نم نم بارون میاد ... باز دلم تو رو میخواد ...

بارون بارونه زمینا تر میشه ....

بله؟ نگاه کردن داره؟ میدونم اینا رو باید دیروز میگفتم که هوای ابری و بارونی بود نه امروز که آسمون صاف و آفتابیه ولی عزیز من تو را هیچ وقت فراموش نشود که ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است ... تازه هنوزم که همه جا بوی بارون و خاک مرطوب و میده پس هنوز دیر نشده ... تازشم منکه شونصد دفعه گفتم با بارون میونه خوبی ندارم مخصوصا وقتی مجبور بشم در اون هوا در خیابان باشم و در به در دنبال یک مسافرکش با وجدان که زیر بارون خلق الله و سوار کنه و تو میدونی که این عمل زهی خیال باطل است چون عمرا هیچ مسافر کش بی وجدانی در هوای بارونی مسافر سوار نمیکنه بلکه با سرعت هرچه تمامتر همچین از جلو مسافرا رد میشه که هم خیسشون کنه و هم دماغشون و بسوزونه ! خوب تو این همچین وضعیتی که من دیروز در خیابون گیر کرده بودم تو انتظار داشتی من بیام اینجا و با کلی آواز و دست و بشکن اومدنش و جشن بگیرم؟  البته اون زمان که من در خیابان مانده بودم تازه داشت نم نم میومد ولی بالاخره نم نم هم خیس میکنه آدم و دیگه ....

دلم برا تدریس و شاگردام تنگ شده  بعضی وقتها که به گذشته فکر میکنم به خودم میگم یعنی واقعا من بودم که با اونهمه شاگرد از بچه ۵ ساله بگیر تا زن ۵۰ ساله کار میکردم؟ اونم با اونهمه انرژی؟ من بودم که خنده و اشک بچه ها رو با هم درمیاوردم؟ سر کلاس مجبورشون میکردم دست بزنند و با صدای بلند سانگ ها رو بخونن ... من بودم که تو اون ۵ سال هیچ وقت گذر زمان و حس نکردم و اصلا نفهیدم روزام و ماهام و سالام چه جوری گذشت؟ آره؟ من بودم؟ و حالا این منم؟ درآغاز فصلی سرد؟ کم کم داره باورش برام سخت میشه...

...

باز من امسال بی دین و ایمون شدم... از این همه روزی که ماه مبارک گذشته من فقط ۲ روزش و روزه گرفتم! نمیدونم چرا ولی هر چند سال یه بار اینجوری میشم ... انقدرم از این کار بدم میاد ولی بازم ... نمیدونم یه جورایی انگار حس و انگیزه ندارم برا روزه گرفتن... خدا منو ببخشه خیلی بنده ی بدی شدم  راستی قرار اون آقای همکارم که اسمش با من دراومده بود برا مکه چند روز پیش برگشت... (پارازیت... قرار بود یک هفته مونده به اول ماه رمضون بره و بیست روز هم بمونه ... ولی من فیشم و نگه داشتم که با محمد برم ... دوست ندارم تنهایی برم برا همین انقدر دم گوشش گفتم و گفتم و گفتم تا بالاخره راضیش کردم... حالا باید تا دی ماه صبر کنیم که نام نویسی میکنن) انقدر تعریف میکرد ازاونجا که نگو... همشم می گفت خانم مانوی اگه بدونید چه جاییه ... خیلی عالی بود... خلاصه انقدر گفت و گفت که دل من و آب کرد....

نمیدونم سریالهای تلویزیون و میبینید یا نه ولی مطمئنم اگه هیچکدوم و هم نبینید  اغما رو دیگه میبینید.... من اولاش فکر می کردم الیاس فرشته است یا روح یه شهیده یا یک آدم خوبه ولی الان میبینم هیچ کدوم اینا که نیست بماند تازه آقا شیطان هم تشریف دارند!!! من نمیدونم اینا چی فکر کردند... چه تصویری و میخوان از خدا و بنده هاش نشون بدن؟ که خدا با بی رحمی هرچه تمامتر یه همچین بلایی و سر یه بنده اش بیاره (پارازیت... منظورم پژوهانه که زنش و عمل میکنه و اونم بلافاصله بعد از عمل میمیره!) بعد عوضش بجای اینکه بنده اش و تسکین بده و یکی و بفرسته کنارش که کمکش کنه بیاد شیطون و بفرسته سروقت اون بنده ی بدبخت فلک زده ی بیچاره!!!!!!!!! که چی؟ که بنده اش به عدالت خدا شک کرده !!! نمیدونم این کارگردانا و برنامه ریزا تا کی میخوان به عقل و فهم و شعور مردم اهانت کنند! تا کی میخوان هرچی دلشون خواست از بدی و جرم و جنایت و دزدی و قتل و بی احترامی به بزرگتر و حرمت شکنی و هزار چیز دیگه از این قبیل و به خورد مردم بدن؟! کم همه عصبی و ناراحت و افسرده اند از این بدتر میخوان بشوند! بله همه جای دنیا از این قبیل فیلما میسازند بدتر از اینشم میسازند ولی آخه اینجوری نیست که ۱۰۰٪ برنامه هاشون و این فیلما و سریالها تشکیل بدن... بعد تازه ... این سریال که بیشتر شک و دودلی و از خدا و عدالتش تو دلا میندازه!!! اینکه بدتره که.... من سنگ خدا رو به سینه نمی زنما ... نه ... من نه آدم مذهبی هستم نه مبلغ ... ولی خدا رو خیلی دوست دارم ... روش یه جور دیگه حساب میکنم ... هیچ وقت ازش انتظار ندارم تو وقت ناراحتی و گرفتاری بنده اش و تنها بذاره یا اجازه بده به جای خودش شیطان بره سر وقت بندش... میدونم خدا خیلیا رو بدجور و به سختی امتحان میکنه ولی اون خیلیا اگه صبر و تحملش و نداشه باشند خدا اون سختیا رو بهشون نمیده... خدا به هر کس به میزان توان و ظرفیتش سختی و مشکلات میده...خوب این فیلم تمام اعتقاد و باور من آدم بزرگ و زیر سوال می بره که ! بگذریم ولش کن ... انقدر عصبانیم که نمیدونم چی بگم یا حرفم و چطور بزنم که دلم خنک بشه....

میبنم که بازم هوا داره خنک و خنکتر و سرد میشه از حالا به بعد زندگی خیلی زیبا می شود....

کار اومد برام ... فعلا... بای تا  دوباره بیام.

در پناه حق باشید.

* چون‌ تو به‌ جانب‌ مرگ‌ میروی‌ و مرگ‌ جانب‌ تو می‌آید، زود به‌ یکدیگر خواهید رسید.

* فرزندان‌ خود را بااخلاق‌ خود تربیت‌ نکنید، زیرا که‌ آنان‌ برای‌ زمانی‌ غیراز زمان‌ شما خلق‌ شده‌اند.

* غم‌ وغصه‌ نیمی‌ از پیری‌ است‌.       

                                                                                 مولا علی (ع)

دارم دیونه میشم... نمی تونم هیچی بگم فقط دلم میخواد تا صدا تو حنجرمه جیغ بزنم

یه سر برو به این آدرسی که میذارم اینجا... تمام آهنگاش و دانلود کن... به همه آرشیوش هم سر بزن ... بعد خودت میفهمی چرا ریختم به هم

http://shiva-omid.blogsky.com


امروز ... یعنی دو شنبه ۱۵/۵/۸۶

بچه های بد! مگه بهتون نگفتم برید آرشیوش و ببینید اگه رفته بودید می تونستید آهنگ سریال اوشین... بچه های مدرسه والت... واتو واتو ... میس مارپل... ارتش سری ...حنا دختری در مدرسه ...هانیکو... بابالنگ دراز... آن شرلی با موهای قرمز و ... رو دانلود کنید و بهشون گوش بدیدید و برید تو حال و حوالی ۱۸یا ۱۹سال پیش

....

تو قلبم تو رو دارم، اگه خانه به دوشم        من این عالم عشق و به عالم نفروشم

 

دوباره رو بردم به سمت آهنگاهی قدیمی؛ از صبح تا شب خودم و خفه می‌کنم از بس بهشون گوش می‌کنم و درنتیجه داد محمد و درمیارم آخه بر عکس من که باید آهنگای ملایم و بعضا شیش و هشتی گوش کنم که شعرش چرند نباشه، محمد فقط از آهنگای دامبولی دیمبول دیش دیش دین دیشدینه با هر مضمونی خوشش میاد همینقدر که آهنگش بزن بکوب باشه براش کافیه خلاصه اغلب موارد باهم جنگ و دعوا داریم سر انتخاب آهنگ (پارازیت ...یه ساعته این آقاهه اومده اینجا و منتظر یه کتابه که از طرف مدیرمون براش بیارند ... انقدر فضول و پر حرفه و به  همه چی کار داره که حسابی کفری و عصبیم کرده  نمیدونمم  از کجا اومده، با اون کرواتش! متاسفانه به جز من هم کسی تو اتاق نیست که آقا مغزش و به کار بگیره؛ هر چند لحظه یه بار یه سوال میکنه و نمیذاره آدم به کار و زندگیش برسه! داشتم یه متنی و ویرایش می کردما ولی انقدر سوال پیچم کرد و حرف زد که آخر تمرکزم و از دست دادم و متنه رو بستم گذاشتم کنار به جاش این صفحه رو گذاشتم جلوم و شروع کردم به نوشتن!  آخه ملاحظه هم خوب چیزیه... همینقدر که خود مزاحمش و گذاشتم که بشینه و منتظر بمونه بس نیست؟ حتما باید چند و چوند همه چی و در بیاره و تمرکز آدم و بهم بزنه و هی چرت و پرت بگه؟ فضول!... ولی نمیدونم چرا حس میکنم می تونه حرفام و بخونه ... منظورم ذهنمه ... یعنی می‌تونه؟! شاید برا اینه که عینهو خود خود وزغ نشسته اونجا و زل زده بهم! دو دفعه فضول!!!) خلاصه که دوباره مشتری پرو پا قرص آهنگای قدیمی شده ام.

 از این آهنگه هم خوشم میاد:

ماه که درومد، میام دیدنت                  شاخه گل باش میام چیدنت

ماه که درومد شتابون میام                   پیش تو مثل یه مجنون میام         

     نینای نای ناینای نای  

خوب شد من تو پرشین بلاگ خونه ندارما والا باید تا الان یه ع المه حرص و جوش می‌خوردم و به زمین و زمان بد و بیراه می‌گفتم که چرا خونه ام هک شده!

بهتون اخطار شدید میدم بیایید جلوی افکار منفی من و بگیرید وگرنه هرچی دیدید از چشم خودتون دیدید! گفته باشم، بعد نگید نگفتیا... من گفتم.... بابا به هر چی فکر میکنم همون میشه ... صبح بهنام منو رسوند اداره... تو راه که میومدیم نمیدونم چرا همش می‌ترسیدم که نکنه خدایی نکرده بهنام با کسی تصادف کنه ... برا همین شروع کردم به حمد و قل هو الله خوندن... الان مامانم تلفنی بهم گفت بهنام تصادف کرده .. خدا رو شکر خیلی شدید نبوده. یه تاکسی از پشت بهش زده. ولی بالاخره تصادف که بوده!

از بین این چند تا عروسی، یکیش که همون عروسی خان عمو باشه به دلیل فوت زن عموی گرام عروس خانم، به تعویق افتاد؛ حالا مونده دوتای دیگه به جز عروسی خودم. یعنی از اواسط مرداد قراره  سه تا عروسی بصورت  MP3  برگذار شوند... فاصله دوتا عروسی آخر حتی به یک هفته هم نمیکشه !!! چه لـــــــــــــــوس.... نه؟ تازه یه چیز بگم که وقتی خودم شنیدم چِشّمْ درومد از تعجب... لباس  عروسی که دختر داییم از اونور با خوش آورده حدس بزنه چند؟ 5000 پوند!!!!!!!!!!!!!!!!  جیــــــــــــــــغ!!! پول یه ماشینه! پول یه مسافرت مشتی به اروپاست! پول .... نمیدنم پول چیه پول یه عالمه چیزای خوب دیگه است که وقتی آدم اضافه میاره می تونه خرجش کنه... من که پول لباسم چند صدم  این پول شده کلی داره زورم میاد که چرا برا یه شب اینهمه پول لباس دادیم حالا چه دلی دارند اینا من نمی دونم! داماد حیفونکی هم که هرچی بهش میگند فکر میکنه رسم ایرانیا اینجوریه، اینجا رسمه حتما حتما باید عروسی تالار فرمانیه گرفته بشه و آرایشگاه تو تهران فقط یدونست اونم جردنه و چنین و چنان... زن خارجی گرفتن این دردسرا رو هم داره دیگه! می‌خواست از مملکت خودش زن بگیره که اینهمه دردسر نکشه ... خوب البته حتما تو مملکت خودش گشته ولی یکی مث دخترداییم و پیدا نکرده دیگه ...والا ! 5000 هزار پوند !!!

زمان مکه رفتنم و هنوز اعلام نکردند ... فقط خدا کنه با زمان عروسیم تقارن پیدا نکنه که اگه بکنه نمیدونم چه خاکی باید تو سر کنم! 

 

 آقا هی از قدیم الایام گفتند بار کج به منزل نمیرسه هی من باور نمی کردم هی گفتند هی من باور نکردم... انقدر باور نکردم تا اینجوری شد جریان از این قراره که هرچی من دنبال این ّآیکونهای اضافی وب بلاگ گشتم چیزی پیدا نکردم.... امتحانی تو چند تا بلاگ دیگه ثبت نام کردم ولی این شکلکا اونجا هم نبود ولی تو وب بلاگای دیگه میدیدم که هستند آخه اگه نیست پس چرا اینا دارند؟ اگه هست پس چرا هیچ کجا نیست؟ خوب اگه یادت باشه من همیشه از کمبود آیکون بلاگ اسکای می نالیدم ... آخرش گفتم چی کار کنم چی کار نکنم که بالاخره یافتمامتحانی یکی از شکلکها رو کپی کردم و گذاشتم تو قسمت یادداشت و دیدم شکلکه اومد بعدش رفتم بقیه شکلکها رو هم کپی کردم و شد اونهمه که دیدی بعدش اون یادداشت و گذاشتم تو قسمت چرکنویس بمونه  یعنی قرار بود که بره به قسمت چرکنویس!  بعد از اونجاییکه مقادیر بسیار زیادی چلمنگ و دست و پا چلفتی و حواس پرت و خنگ تشریف دارم... به جای اینکه پست و بفرستم قسمت چرکنویس ... انتشارش دادم و اونی شد که دیروز دیدیدبعدش الان اومدم هویجوری سر بزنم به بلاگم دیدم علی سه تا خط برام نوشته : اوووووووووووووووووووووووووووو چقدر بلاگ اسکای شکلک داره!!!!!!!!!!!!!!  من: بعدش دیدم آقای he یه چیزی برام نوشتند اینجوری أإآأآأیئأُئإیؤإیْإْإإَُةآأةآُةَ ! و بعد توضیح دادند که: معنی اینی که گذاشتی به روسی میشه این (پارازیت... همونی که اون بالا نوشتم)  بازم من: چی میگند؟ مگه چی نوشته بودم؟  بعدش چشمت روز بد نبیه ...اومدم و دسته گلی و که به آب داده بودم رویت فرمودیدم====>جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ

نتیجه اخلاقی اینکه: خوب کاری کردم ....بازم میکنم! وقتی از راه راست نمیشه به اون شکلکها رسید آدم مجبور میون بر بزنه دیگه

دوم اینکه یکی میگفت اونایی که تو پرشین بلاگ خونه دارند اگه آخر آدرسشون به جای comبزنند ir  می تونند وب بلاگشون و ببینند ... حالا اینکه آیا به جز دیدن می تونند پستی چیزی هم داشته باشند یا نه... اینو دیگه نمی دونم....