تو کجایی؟

متنفرم از این تابلوی تبلیغاتیه ی سر یادگار امام که یک عالمه فلش دارد و وسط فلشها نوشته تو کجایی؟ بعد همه ی فلشها میرسند به یک فلش گنده که توش نوشته اینجا کجاست؟! هروقت می بینمش یکباره حس میکنم چقدر من از زندگی عقبم و اونایی که تو اون فلش گندهه هستند چقدر از زندگی جلو لابد! یکباره انگاره تمام عقب ماندگی هایی فرضی زندگیم به ترتیب میایند جلوی چشمم! می خواستم نقاش بشم نشد، می خواستم عکاس بشم، نشد؛ می خواستم از ایران بذارم برم، هنوز نشده؛ می خواستم کلاس آواز برم، هنوز نشده...می خواستم..... از بخت بد هم مجبورم هر روز صبح که می خواهم وارد یادگار امام بشوم، ببینمش! اصلا از طراح این تبلیغ مسخره دوچندان متنفرم! یکی نیست بهش بگوید به تو چه مربوط که من کجایم؟ انگار خودش کجای این فلشها قرار دارد که می خواهد عقب ماندگی های مرا به رخم بکشد! شرط میبندم قیافه اش شبیه همان کتاب فروش خوره ست که تمام کتابهای سیخونکی را درسته قورت داده و زندگی را یک جوری می بیند که هیچ کس آنجور نمی بیند! مطمئن هستم عینک می زند، ریش بزی دارد، جلیقه خاکی رنگ می پوشد و موقع طراحی تبلیغات، یک پیپ مسخره ی لوس می گیرد دستش که نوع مصرف دخانیاتش فرق بکند با نوع مصرف دخانیات عامه مردم! لوس ننر خوره ی از خودراضی عصا قورت داده!