پرده بگردان و بزن ساز نو
هین که رسید از فلک آواز نو
تازه و خندان نشود گوش و هوش
تا زخرد در نرسد راز نو
برجه ساقی طرب آغازکن
و زمی کهنه بنه آغاز نو
بهار آن واژه دل انگیز دشت خیال و سوار تک تاز واقعیت از راه رسید ، بهاری که پیام آور زیبایی هاست و از بین برنده تمام زشتی ها...
بهار دل انگیز و خاطره آور از راه رسید تا زنگار غمی از چهره ای بزداید و خنده ای را با گوشه لبی آشنا سازد...دل عارفان را به نوازش یگانه هستی بنوازد و ذهن عاشقان را به تمنای وصالش از هجران به در آورد....
حلول سال نو و میلاد گل و سبزه را  خدمتتون تبریک عرض نموده و آغازى بهارى و فرجامى خوش را برایتان از درگاه پاک آفریدگارآرزو مندم...

       نوروزتان پیروز...هر روزتان نوروز...

(پارازیت...متن بالا رو یکی از اعضا گروپ  شعر و ادب برا همه فرستاده بود...منم دیدم هر کاری بکنم صد سال بتونم به این خوشگلی تبریک سال نو رو به دوستان بگم... در نتیجه یواشکی و بدون اجازه(وای وای وای)گذاشتمش اینجا....ولی دلم نمیاد از خودم چیزی نگم...زیبا ترین...قشنگترین و خاطره نگیزترین بهار و داشته باشی ...امیدوارم سال جدید برات پر از چیزای خوب و قشنگ باشه و اون لبخند زیبات همیشه کنج لبت باقی بمونه...هنگام سال تحویل من و از دعای خیریت بی نصیب نذار...)
              
                                ****سال نو مبارک****


سرخی تو از من...زردی من از تو....(یا بر عکسش؟)

                       **********
دلدار ظریف است و گناهش اینست
زیبا و لطیف است...گناهش اینست
آخر به چه عیب  می گریزنذ از او ؟
از عیب عفیف است گناهش اینست
                    ************
دل در بر من زنده برای غم توست
بیگانه ئ خلق و آشنای غم توست
لطفیست که میکند غمت با دل من
و رنه دل تنگ من چه جای غم توست؟
                   *************
دل رفت و سر راه دل استان بگرفت
وز عشق...دو زلف او بدندان بگرفت
پرسید که ای تو؟!چون دهان بگشادم
جست از دهنم راه بیابان   بگرفت....

....

میروم پشت پنجره ...بیرون و نگاه میکنم...داره برف میاد...خوب نگاش میکنم...ممکن است بعد از امروز دفعه دیگری که دوباره ریزش برف و میبینم سال دیگه باشه ممکن هم هست که اصلا باراخری باشه که ریزش برفی و میبینم...پس خوب چشام و باز میکنم و با تمام وجود این منظره ئ زیبا رونگاه میکنم و تصویرش و بخاطر میسپارم...همیشه وقتی زمستون روزای پایانیش وطی میکنه...من هنوز فصل تموم نشده شدید دلم براش تگ میشه...رای هوای سرد(و برای من مطبوع)آسمون ابری...برفای سفید و نرمی که آروم آروم فرو میریزند...واقعا زمستون زیباترین فصل خداست...البته به چشم من...فصلای دیگه هم زیبا هستند ولی برا من هیچ کدوم مثل زمستون نمیشند...بهار با اونهمه زیبایی و قشنگیش یک عیب بزرگ داره...بیخود و بیجهت هی آدم و میبره تو عالم هپروت...پاک آدم و از کاروزندگی میندازه...تابستون هم  فصل زیبایی است ولی گرمای طاقت فرساش مهلت دیدن مناظر زیبا و اصلا فکر کردن به زیبایی این فصل و به آدم نمیده...پاییز و که دیگه نگو...از همون بدو ورود غم و دل گیری و با خودش ارمغان میاره...ریزش برگا...خلوت شدن کوچه ها...شبای بلند و تاریک و دلگیر...باز شدن مدارس...همین باز شدن مدارس تنهایی خودش برادلگیری کافیه...ایش که چقدر مدرسه رفتن بعد از سه ماه تعطیلی وخوش گذرونی سخته...ولی زمستون...قشنگه...اول از همه با زیباترین و بلندترین و قشنگترین  شب سال شروع میشه...شب یلدا...هیچ کی تو این شب تنها نیست...همه خوشحالند...چند روز بعدشم  سال نو میلادی شروع میشه...چند روزی هم  برنامه های تلویزیون خودمون که نه...ماهواره شاد و قشنگه...آهنگای نیناش ناش...فیلمای قشنگ....خوب ماهی که با اینهمه چیزای قشنگ شروع میشه معلوم است که به زیبایی هم تموم میشه...خونه کونی...تمیز شدن خونه...خرید...ددر...هیجان رسیدن سال نو و 2 هفته تعطیلی و استراحت...یه نفس عمیق میکشم...هی.....دوباره آسمون ونگاه میکنم...سوز سردی که از لای پنجره میاد یک لحظه باعث میشه تا مغز استخونم تیر بکشه از سرما....یه دفعه چقدر هوس یه فنجون شیر نسکافه داغ کردم...ولی قبل از اینکه برم...بازم 2 تا امانتی از طرف مولانا پیش منه که مال تو است....
ای نور دل و دیده و جانم...چونی؟
و ای آرزوی هر دو جهانم ...چونی؟
من بی لب لعل تو چنانم که مپرس
تو بی رخ زرد من ندانم چونی....

            ****************
در دل نگذارمت که افگار شوی...
در دیده ندارمت که بس خار شوی...
در جان کنمت جای...نه در دیده و دل
تا در نفس بازپسین...یار شوی...

سلام...

یک سال دیگه هم گذشت...اینقدر تند و سریع که اصلا گذرش و حس نکردم...
یکسال سرشار از خوبیا وبدیا...زشتیا و زیباییا...موفقیتا و...خدارو شکر شکستی نداشتم در سالی که گذشت...سالی سرشار از گریه ها و خنده ها...بازم خدارو شکر خنده هام بیشتر از گریه هام بوده...
نمیدونم سال آینده را قرار است چه جوری بگذرونم...دست تقدیر و انتخاب مسیرای مختلف زندگی توسط خودم...چه سرنوشتی را قرار است برام رقم بزنند...نمیدونم چه کسانی قرار است وارد زندگیم بشوند و چه کسانی از زندگیم  بیرون بروند...نمیدونم قراراست دل چند نفر و بدست بیارم و دل چند نفر و بشکونم...گریه ئ چند نفر و در بیارم و خنده ئ چند نفر و...امیدوارم اگه ناخواسه در سالی که رو به انتهاست...دل کسی و شکوندم و اشکشو دراوردم...در سال جدید دیگه مراقب باشم که ناخواسته دلی و نشکونم...دلی و که اینقدر لطیف و مهربون عزیز ه که اگه بشکونیش دل خدا هم میشکنه...(گروپی...)تا جاییکه یادم میاد اینکار و نکردم...ولی ممکنه یه روز با یه نگاه غضبناک ...دل کودکی و...با یک حرف درشت...دل مادر...دوست...آشنایی و...با خوردن یک بستنی میوه ای خوش مزه و درست نشستن پشت شیشه ئ بستنی فروشی...دل فقیری و...با پیش داوری و قضاوت عجولانه و تهمت زدن...دل عزیزی و شکسته باشم...که اگه اینجور باشه خدا منو ببخشه...
نمیدونم در سال آینده بازم قرار است خروسک بگیرم یا نه...خدا کنه نگیرم...ولی اینو میدونم که میخوام سال جدید بهترین سال زندگیم باشه...و اینم میدونم که برای داشتن هر چیز خوبی...اولین شرط و مهمترین شرط...خواستن است...شرط دوم یک   تصمیم قاطع گرفتن...شرط سوم سر حرف خود ایستادن...شرط چهارم تلاش مستمر  داشتن (نه شل کن سفت کن)...شرط پنجم بیرون راندن افکار منفی از ذهن...شرط ششم صبور بودن و شرط هفتم سریع بلند شدن بعد از زمین خوردن است...شرطهای دیگری هم هستند ولی مهمترینشون اینا بودند...من تا نخوام...تا اراده نکنم...تا تلاش نکنم...تا زود از تلاشم خسته نشم...تا زمانیکه اجازه ندم فکری منفی منو از هدفی که برا خودم انتخاب کردم منصرف کنه...تا اگه زمینی خوردم زود بلند نشم...به هیچ هدف و کمالی نمیرسم...پس امیدوارم خدا کمکم کنه و منو برای رسیدن به هدفی که انتخاب کردم...یاری کنه...در ضمن اینم میدونم خدا تا زمانیکه خودم هیچ حرکتی برا خودم نکردم...کمکم نمیکنه...ولی مادامیکه اولین قدم و در راه رسیدن به مقصود برداشتم...اونم اولین مانع را از سر راهم بر میداره...این قرارداد خدا با بنده اش است...
تو چی؟هدفی داری یا نه؟اگه داری ...شهامت به جون خریدن سختیها برا رسیدن به هدفتو چی؟اونم دار؟اگه شهامتشو داری...صبرشم داری؟حتما داری...مطمئنم...خوب حالا برا برداشتن اولین قدم بسوی موفقیت چطوره با بدست آوردن دلی شروع کنیم...موافقی؟بنظرت دل کی و بدست بیاریم خوبه؟دوست؟فامیل؟آشنا؟ غریبه؟...از نزدیکان شروع کنیم فکر کنم بهتره...پدر؟...نه ..مادر تو این روزا بیشتر به کمک و دلجویی نیاز داره..اه..پس چرا نشستی منو نگاه میکنی؟!بلند شو...نمیبینی چقدر کار داره؟ با اون دستای زحمتکش و خستش دیگه نمیتونه در و دیوار و پنجره ها رو بشوره...اگه وقتش  و داری و میتونی خودت بشور اگه نه هزینه اش و بده یکی جای تو بیاد این کارا رو برا مادرت (در اصل برا همتون)بکنه...میدونی بیست و چند تا کابینت و بخوای بریزی بیرون و تمیزشون کنی و دوباره همه چی و برگردونی سر جاش چقدر سخته؟بلند شو چند تا کابینت و هم تو بریز بیرون و تمیز کن...اتاق خودت و که ایشالا تمیز کردی دیگه...نه؟....تمیز کردن حیاط و در حیاط و بیل زدن باغچه دیگه یه کار مردونست...این کار و هم تویی که دیگه برا خودت مردی شدی...تو بکن...میتونی از نردبون بری بالا؟پرده ها امسال دست تو رو میبوسنند...یه دستمال تمیز بردار و مبل ها رو تمیز کن...بعدش یه اسفنج بردار و با شامپو فرش بیفت به جون فرشا...هرچند برا این کارا دیر است...حتما بنده خدا خودش تا حالا تنهایی همه این کارا رو کرده...ولی اگه هنور کاری داره...اگه نیاز به کمک داره برو پیشش کمکش کن...اگرم دیگه کاراش و خودش کرده و نیازی به تو نداره... با حقوق آخر سالت یا اگه پس اندازی داری با اون...برو براش(برا خودش... نه خونه ...نری لوازم خونگی بگیریا...)یک چیزی بخر که میدونی دوست داره....همه پولتو براش خرج کن تا دیگه تو باشی قبل از اینکه ازت کمک بخوان بری کمک..ده بلند شو دیگه...قول دادی سر حرفت وایسا...راستی یه وقت سرش غرولند نکنیا...تو برا خودت داری این کارا رو میکنی نه مادرت...تصمیم گرفتی و داری انجامش میدی...پس منتی سر کسی نیست...هیچ وقت اینو فراموش نکن...
خوب بابا...الان تمومش میکنم...چپ چپ نگام نکن ...بداخلاق...
اینم 2 تا رباعی از طرف مولانا تقدیم به تو:

از خویش بجستن آرزو میکندم
آزاد نشستن آرزو میکندم
در بند مقامات همی بودم من
و آن بند گسستن آرزو میکندم...

       **************
از روی تو من همیشه گلشن بودم
وز دیدن تو دو دیده روشن بودم
من میگفتم چشم بد از روی تو دور
جانا!مگر آن چشم بدت من بودم؟!...


من زخم ترا به هیچ مرهم ندهم...
                                 یک موی ترا به هر دو عالم ندهم....
گفتم  جان را به   یار   محرم   بدهم
                                  از گفته ئ خود بیش دهم...کم ندهم
        
                         ******************
من عاشق روی تو نگارم...  چه کنم؟
                                وز چشم خوش تو شرمسارم...چه کنم؟
هر لحظه یکی شور برآرم...چه کنم؟
                                والله    بخدا    خبر   ندارم  ...   چه  کنم؟

بهترین باش...

اگرنمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی
بوته ای در دامنه ای باش
ولی بهترین بوته ای باش که در کناره راه می روید
اگر نمی توانی درخت باشی ،بوته باش
اگر نمی توانی بوته ای باشی، علف کوچکی باش
و چشم انداز کنار شاه راهی را شادمانه تر کن
اگر نمی توانی نهنگ باشی، فقط یک ماهی کوچک باش
ولی بازیگوش ترین ماهی دریاچه!
همه ما را که ناخدا نمی کنند، ملوان هم می توان بود
در این دنیا برای همه ما کاری هست
کارهای بزرگ و کارهای کمی کوچکتر
و آنچه که وظیفه ماست ، چندان دور از دسترس نیست
اگرنمی توانی شاه راه باشی ، کوره راه باش
اگر نمی توانی خورشید باشی، ستاره باش
با بردن و باختن اندازه ات نمی گیرند
هر آنچه که هستی، بهترینش باش!

                                                                              داگلاس مالوچ



ای جان ز  دل تو  بر دل   من  راه  است
                                   وز جستن آن راه ...  دلم آگاه است
زیرا دل من چو آب صافی و خوش است
                                   آب صافی ... آیینه  دار  ماه   است 
                    
                    *******************
این من نه منم ...آنکه منم گویی کیست؟
                                   گویا نه منم در دهنم گویی کیست؟
من  ...  پیرهنی  بیش  نیم   سر  تا  پای
                                  آنکسکه منش پیرهنم گویی کیست؟
                                                                        
                                                                     حضرت مولانا

یک خواهش...

سلام
خوبید؟دوستان یک خواهشی ازتون داشتم...دوستانی که وب بلاگشون تو پرشین بلاگ است و لطف میکنن و از اینجا دیدن میکنند و از این بیشتر ...لینک من و در بلاگشون میذارند و منو شرمنده میکنند...یه خواهشی ازتون دارم...منم میخوام لینکتون را بذارم تو لیستم ولی نمیدونم چرا نمیشه...من میرم به وب بلاگ این دوستان بعدش تو صفحه خودشون روی view کلیک میکنم بعدش روی source ....بعدش یه صفحه نت پد برام باز میشه اینهوا.......... هز جی میگردم اون لینکیو که باید در ویرایش قالبم بذارم a< href:http://.....اینوجوریه...اونو پیدا نمیکنم....جون مرگ من این لینکتون و برام بفرستید...اقا سعید...جناب کویر۲۰۰۶.... اقای زلزله....و دیگر دوستانی که ازشون تقاضای کمک کردم...من منتظر کمکتون هستم...ممنونم...

پرنده های عشق
آواز مرا بخوانید;
که دلم
در سینه شما میتپد....
از آنسوی آسمانهای صاف  پر ستاره....
از فراز کوههای بلند سر به فلک کشیده...
از افقهای دور نادیده ئ نا شناخته...
دیدم که می آیی...
خورشید بر پیشانی زده ای و
ماه بر سینه
دم گرمت زمین را بیدار کرده است و
آهنگ آمدنت زمینییان را...
دیدم که می آیی...
رنگین کمان
((عشق و اندیشه...صلح و آزادی))
طاق نصرت آمدنت شده است و
حریر دریای آرزوها
((سرخ فرش)) خوش آمدنت...
دیدم که می آیی...
می آیی تا
بر نشای امیدهای در دل کاشته مان
باران شوق باری و
بر دشتهای در سایه افتاده زندگیمان
پرتو حیات...
می آیی...
می آیی...
(پارازیت...ولی اگه نیومدی و منو خیط کردی...خونت پای خودت...)


ای جوان تو هم...خجالت بکش...برو بیل بزن...چرا چت...!!!