...

گویا باز درآسمان نیلگون خبرهایی است ...
قلب تپنده ئ آسمان به غرش در می آید و آذرخش می زند.
ابرهایی که در سوز و گداز خورشید سوزان به سر می بردند , بغض در گلویشان گیر می کند , سپس به گریه ...
وجود آسمان نیلگون مالامال از ابرهای تیره , پوشانده می شود.
به کجا پناه برم؟ به کدامین جا؟ زمین ها همه به آب سرشته اند...از پل های شکسته ئ قلبم گذری می کنم و به یک سو پناه می برم , اما ... آدی انگار من اسیر این مخمصه ام !
کم کم نور از ستیغ کوه بلند به چشمانم راه می یابد . آن نور ...  نور خدایی و روشنایی حقیقی است ... رد پای نور را دنبال میکنم تا راهی به سوی هستی ام بجویم. او آنجاست !
                                                                نوشته ئ : مهرناز زهتاب ور
               
                                                 ********
تمام لحظه ها را یکی یکی گشته ام اما ... نمی دانم کفش های کودکی ام را کجا جا گذاشته ام ...امروز به دنبال خاطرات فردا  و فردا به دنبال امروز ....
                                         نوشته ئ : سمیه احمدی
                                **********************
دوباره همه چی داره خوب میشه ... مث قبل ... به همون خوبی شایدم بهتر شایدم خیلی بهتر....ایندفعه قرصهام و پوست کندم و سر ساعت خوردم ...به نظر میرسه اثرشون و کردن ...دیگه مث قبل یهو همه ئ غمهای عالم هجوم نمیارند به قلبم ... دیگه نمیذارم ...یعنی اگه بخوام بذارم  هجوم بیارند باز کلی از کار و زندگی می افتم ...هرچند که دیگه وقت سر خاروندن ندارم چه برسه به اینکه بشینم و  به افکار مالیخولیایی فکر کنم ...نه وقتش و دارم نه حوصله اش و ... دیگه تموم شد ! 
                                           ***********
اینم از اختتامیه :
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
(پارازیت ... دست خودم نیست هوا که خنک میشه من همه غم و غصه هام یادم میره )                                       

...

_ اپل ... ایپل ... اوپل ... لا لای لای ... لا لای لای ...
_ آیلار !(همراه با چشم غره )
_ ها؟
_ ها نه ! بله !
_باشه ... بله؟
_ ساکت  فقط بنویس <<اپل>> و بلند تکرارش کن ! همین ...دیگه حرف اصافه هم نزن!
_ خوب باشه ...
نیم دقیقه بعد ...
_ قوری قوری قوری قوری قور... منکه جیک جیک میکنم برات ... تخم کوچیک میکنم برات ... بذارم برم؟ خوب باشه ... تو هم یمون ... ریم دام دارام ...
_ آیلار !!!
_ ها؟
_ ها نه ... بله ! داری مینویسی قور قور؟
_نوچ ...
ـــ پس چرا قور قور میکنی؟ ! چی داری مینویسی؟
_ اپل.
_ پس قفط بگو اپل.
_خوب بابا..........
 ـــقوری قوری ...
_ آیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلار!!! اه! بچه ئ بد ! چرا امروز اینقدر اذیت میکنی؟
_ الان عصبانی هستید؟
_ بله!!!
_خیلی عصبانی هستید؟
_ بله !
_ خوب باشه ... بفرمایید یکی یواش بزنید تو سر من دلتون خنک بشه ...
_ آخه فسقلی ...الله اکبر...لازم نکرده بزنم تو سرت ...تو فقط ساکت باش و کارت و بکن !
ده ثانیه بعد....
_مینا جون میدونید مامانم چه جوری راضی میشه منو ببره پارک؟
_نه.
_ از صبح هزار دفعه زنگ میزنم اداره اش و میگم مامان کی منو میبری پارک؟... اونوقتش ....اونوقتش ....تازه شب که میشه مامانم میگه خوب باشه و میبردم پارک ... بسکه مهربونه ...لای لای لالای ...قوری قوری قور ...
_ الان بهت وه صفحه جریمه میدم تا تو باشی دیگه نه اینقدر منو اذیت کنی نه مامانت و ...حرف بیخود هم نزنی ...
_ نه نه ... خوب باشه ....دیگه ساکت میشم ...
(عمری بتونی جلو اون زبون درازت وبگیری)
دو ثانیه بعد ...
_ چشاتونو چی زدید؟
_ هیچی...
_ چرا یه کاری کردید...(آخه جقل !به تو چه ؟!)

_ میگم کاری نکردم !
_پس چرا اینقدر خوشگل شدید؟
_ ... لااله الا الله ...بچه مشقت و بنویس !
 امروز از اون روزاست که اگه باباش 5 دقیقه دیر کنه بچه اش و خفه کرده ام...این چه غلطی بود من کردم؟شاگرد خصوصی واسه چی چیم بود؟
_قــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوررررررررررررررر
(الهی که خروسک بگیری دیگه صدات در نیاد !)
_ دفترت وبده بمن.
_برا چی میخوایین؟
_ بده الان میفهمی.
......
_ ااااااااااااااه ه ه ه ه ه ....دارید چی کار میکنید؟
_ دارم بهت جریمه میدم!
_ اه آخه واسه چی؟
_ چون کشتی منو امروز !
_ جا مدادیتون کوش؟
_ میخوای چی کار؟
_ میخوام با غلط گیر لاک بگیرم جریمه هامو.
_نخیر ...شما همچین کاری نمیکنید...(اگه بکنی گردنت و میشکونم ... ووروجک ورپریده ئ آتیشپاره ئ زلزله ئ ...زلزله ئ ... سرطان!حیف که همه ئ این حرفا تو دلمه !)
_ خوب پس منم نمینویسم !
_ منم الان به بابات میگم امروز دختر خیلی بدی بودی و خلاصه سرزمین عجایب بی سرزمین عجایب... مامان پارمیس اونو میبره اونجا ولی تورو نمیبرن !
_ خوب باشه ...دیگه حرف نمیزنم...
نیم ساعت بعد ...
آخیـــــــــــــــــش ...رفت ...خدایا شکرت ...چقد سکوت خوبه ...سرسام گرفته بودم از دست این زلزله ...خدا به خونوادش و اطرافیانش صبر بده ... چی میکشند از دست این ووروجک...همینجور رگباری حرف میزنه ... ور ور ور ور ...ور ور ور ور ...واه واه واه...من نمیدونم چونه اش درد نمیگیره اینقد صداهای ناهنجار از خودش درمیاره؟ اصلا درصد عظیمی از غم و غصه های من از دست همین نیم وجب قد وقواره است !
کشت منو کـــشـــــــــــــــــــــــــت !