من و بی خوابی و حرفای قلنبه شده ....

بعضی وقتها یه حس و حالی میاد سراغم ...یه حسی که وادارم میکنه هی حرف بزنم و حرف بزنم ...پارسالا وقتی اینجوری میشدم سریع قلم و کاغذ و برمیداشتم و خودم با خودم دردودل میکردم...ولی یهو نمیدونم چی شد که دیگه اینجوری نشدم ...هی دلم برا خودم تنگ و شد هی هر کار کردم نتونستم حتی یک کلمه با خودم دردو دل کنم ...ولی الان   نصفه شبی یه عالمه حرف قلنبه شده تو دلم ...برام مهم نیست فردا 7 صبح باید بیدار بشم ... مهم نیست  خوابم میاد ... مهم نیست یه عالمه خسته ام.... هیچی مهم نیست ... مهم اینه که حس و  حالم و برا خودم نگه دارم ...مهم ثبتشونه ...مهم حس خوب و لطیفیه که فردا بعد از خوندن حرفای الانم بهم دست میده ...همیشه وقتی حرفای دلم  و پیاده میکنم رو کاغذ ... فرداش میرم سراغشون و از خوندنشون غرق لذت میشم ... انگار دوباره دارم حسشون میکنم ....یه حالی پیدا میکنم که نمیتونم توصیفش کنم ... یه چیزی مث  قلقلک ... مث مخمل ...مث ...نمیدونم مث چی مث یه حس خوب دیگه ....
                                  **********************
یادت میاد اون موقعها تا بعد از ظهر ازمدرسه میومدی خونه  کیف و کفش و مانتو و مقنعه را یه طرف پرت میکردی وجلدی می پریدی جلو تلویزیون...ساعت 6 کانل 2 دختری به نام نل را داره ....با شوق واشتیاق می نشستی و ماجراهای نل و نگاه میکردی ... یا جمعه بعد از ظهرها می نشستی و ماجراهای پرین ودنبال میکردی ...پابه پای پرین ذوق میکردی وپابه پاش گریه ات می گرفت ...لوسی می ویادت میاد ؟فراموشی گرفته بود و کلی خوشبحالش شده بود ...چه عروسکایی براش می خریدند....خوشبحالش ...استرلینگ چی؟فکرکنم شونصد دفعه نشونش داده بودند ها ولی بازم خوشت میومد ببینیش ... حنا رو چند شنبه ها نشون میداد؟یادم رفته ... چقدر دلم براش می سوخت ...اولین باری که  بابالنگ دراز و میخواستند نشون بدن تو تعطیلات عید بود ...من تازه کتابشو خونده بودم...چقدر ذوق کردم... زنان کوچک وهم همون موقعها نشون دادند. خانواده ئ دکتر ارنست وهم هروقت تلویزیون نشون میداد پایه بودم...تا آخر میدیدمش. الان چند ساله دیگه برنامه کودک که چه عرض کنم تلویزیون تماشا نکردم؟ یادم نمیاد...کی قاطی بزرگترها شدم؟یادم نیست...کی آرزوهای بچگیم یادم رفت؟ نمی دونم...ولی عصر ما... بچه های دوره ئ ما یه جور دیگه بودند...یه طور دیگه ...نه؟ عاقلتر ...فهمیده تر ...آروم تر ...حرف شنو تر ...بچه های الان همشون از دم با خروس جنگی قرابت نزدیک دارند ...تا بهشون میگی بالاچشمت ابروست شروع به جیغ و داد میکنن و اون لیور محترم آدم و میذارند کف دستش...همش هم بخاطر این کارتونای اجغ  وجغیه که تلی نشون میده ...چه میدونم دیجی موند و چی چی موند و این حرفا...نه یه کارتون لطیفی ...نه یه فیلم قشنگی ... همش کشت و کشتار وبزن بزن ...همش دعوا ...همش خونریزی ...دنیا داره به کجا میره؟نسل بعدی چه جوری میخواد بار بیاد؟بچه یی که رنگ محبت و علاقه را هیچ جا نمیبینه ... چطور میخواد به دیگران مهر بورزه وکمک کنه؟والا !بد میگم بگو بد میگی ...تو مدرسه که  از مدیر گرفته تا فراش با برخوردای بدشون چیزای منفی یادشون میدن ... تو خونه  که پدر و مادر از بس زیر فشار زندگی له ولورده شدند که دیگه حال و حوصله ئ ادا اوصولهای بچه را ندارند ... اینم از تلویزیون ! انواع و اقسام روشهای قتل و آدم کشی و تبلیغ میکنند...راسـتـــــــــــــــــــــــــی ... اه اه اه...این مجریای لوس و بی نمک جدید و دیدی؟ایش ایش خدا نصیب نکنه ...آدم احساس خنگولی بهش  دست میده وقتی حرفاشون و گوش  میکنه ...مخصوصا وقتی اون استدلالهای احمقانه در روزهای عزاداری  و برا بچه ها  میارند که زورکی  بچه های بد بخت و ناراحت کنند...ریا و تزویر از سرتاپاشون چشمک میزنه ...حالا تو دلش داره با دمش گردو میشکنه ها ولی یه قیافه ئ مادر مرده یی به خودش میگیره که انگاری همین دیروز با امام حسین تو دشت کربلا بوده و خودش شاهد و ناظر همه ئ ماجرا...
چند وقت پیش قبل از اینکه اورکات و فیلترش کنند...تو پروفایل های دوستام داشتم برا خودم  گشت می زدم تا اینکه   یهو دیدم یکیشون عضو کامیونیتی جودی ابوت است ...منم رفتم عضو شدم...از اونجا یـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه عالمه کامیونیتیهای دیگه از کارتونهای زمان بچگیم و دیدم...کیف کردم...ذوق کردم...یدفعه انگار دنیا رو بهم دادند ودرآن واحد انگار دنیا رو کوبوندند تو سرم ...گریه ام گرفته بود...خنده ام گرفته بود... عکس همه  بود...واتوواتو...بلفی و لی لی پیت...مهاجران... رامکال...بل و سباستین...بچه های کوه آلپ...پسر شجاع...جودی ابوت...بامزی...و....یدفعه بدجور دلم برا بچگیهام و اون دوران تنگ شد...خیلی حال عجیبی داشتم...بعدشم نامردی نکردم رفتم تو همه ئ کامیونیتیهای کارتونی عضو شدم...دیگه تا وقتی که اورکات و بستند کارم شده بود  این که آن لاین بشم وفوری وارد اورکات بشم وبشینیم به عکسهاشون نگاه کنم وبا نگاه کردن بهشون دنبال مینای سالهای پیش بگردم ...حیف که اینم ازم گرفتند ...
آی دنیا دنیا دنیـــــــا...آی دنیا آی دنیا
چه کردی با عمر ما آی دنیا آی دنیا
به من خیال راحت یک نفسم ندادی
هرچی ازم گرفتی دیگه پسم ندادی
واسه دل ناگرونی ...واسه گل جوونی
یه باغ گل میخواستم...جز قفسم ندادی

   

...

ـBe quietttttttttttttttttttttttttt
صدای جیغ آزاده از اون یکی کلاس میاد ... بچه هاش بدتر از من دیوونه اش کردند ; اون پانیذ یه نفره برا دیوونه کردن یه آموزشگاه کافیه ! من نمیدونم چرا هرچی بچه ئ خنگ و اجغ وجغ و زلزله است ترم تابستون میاد کلاس
PANIZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZ
 
با این جیغی که آزی کشید , پانیذ فکر کنم دیگه یا سوسک شد یا موش
                                    
                                           ***************
دقت کردی شاعرای این دوره زمونه چقدر خشانت خونشون رفته بالا؟قبلنا کلی ناز و منت معشوق و میکشیدند و این حرفا ... ولی حالا :
کی گفته تو نباشی بدون تو میمیرم؟
گفته بودم عاشقم ... حالا حرفم و پش میگیرم (پارازیت ... تا چشتم در بیاد !!!)
قدیمیا اگه معشوق می رفت , شب تا صبح کلی گریه زاری و آه و فغان می کردند که توروخدا جون مرگ من برگرد ! ولی الان :
شبام و ازم گرفتی خوب من
یدفه گذاشتی رفتی و رفتی خوب من
اگه یک روزم به عمرم بمونه
گریه ات و در میارم ! تو تو
منو نشناختی ... نشناختی خوب من
اگه معشوق بهشون جفا میکرد و می رفت با یه یار دیگه میگفتند :
گرچه از خاطر  وحشی هوس روی تو رفت
وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت
حاش للله که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند
شعرای امروز میفرمایند :
رفتی و نوشتی از دوری من ملالی نیست؟
رفتی با یکی دیگه دوست شدی؟هیچ خیالی نیست
یه روزم نوبت من میشه واست نامه بدم
بگم با یکی دیگه ام ... جاتم اصلا خالی نیست
 واقعا که عاشقی هرکی به هر کی شد....
 یاللعجب !!!

...

سال به سال دریغ از پارسال!!!
ماه به ماه دریغ از ماه پیش ... هفته به هفته دریغ از اونهفته ... روز به روز دریغ از دیروز ... ساعت به ساعت دریغ از یک ساعت پیش ...دقیقه به دقیقه دریغ از یک دقیقه پیش ...ثانیه به ثانیه دریغ از یک ثانیه پیش ... نفس به نفس دریغ از ... یک نفس پیش ...عجب !زندگی در عصر تکنولوژی همه اش شده آه و دریغ و افسوس !!! بنظر تو چرا اینجوریه؟
                                            ************
کاش پاش قلم میشد و به زندگی دوستم نمیومد !!!
کاش لال میشدم و به عنوان یک آدم تاییدش نمیکردم ... همون صفت خر  که به خودش و  همشهریاش میگن کاملا برازندشونه ... کاش بجای اون زنه که داداشش زد و کشت اونو زیر میگرفت و اون میمرد ..............................
کاش قبل از اینکه کسی ازدواج کنه اول ازش  تست سلامت اعصاب و روان بگیرند ....
کاش...................کــــــــــــــــــــــــــــــــــاش
                                           **************
دلم برات تنگ شده  زودتر بیـــــــــــا.......
لعنت به هرچی درسه!!!!!!!!!!!!!!!!
                                             ************
اولین پست من در سال ۸۴ ... همراه با آه و ناله
                                            ***********