اگه توبودی چی کار می کردی؟ اگه من جای تو بودم چی کار می کردم؟ حاضری جاهامون و با هم عوض کنیم؟ من خوشیها و سختیها و شادیها وغصه هام و به تو میدهم تو هم خوشی و سختی و شادی وغصه ات و به من بده ... ها؟ چی میگی ؟ حاضری ؟عمرا !!!نمیخواهممن غم و غصه و خوشیم مال خودم مال تو هم مال خودت !!!

                                    ****************
یادت میاد پارسال این موقع چی کار میکردی؟ با چه کسایی رفت وآمد می کردی؟ از پارسال تا حالا چند تا آدم جدید و وارد زندگیت شدند؟ چند نفر از زندگیت بیرون رفتند؟ چند تا کار و شروع کردی ؟ کدوم کارها را تموم کردی؟ کدوم آرزوت رنگ واقعیت بخودش گرفته ؟ چی آرزویی کنج دلت مونده و قلقلکت میده؟ دوست داری سال دیگه اینموقع چی کار کنی؟ راستی امسال چند بار دلت ابری و گرفته شد؟ ابری شدن دلت منجر به بارونی شدن چشمات شد یا نه؟ چند دفعه فلش بک زدی به گذشته؟ بنظرت بهترین روز بهار و تابستان گذشته چه روزی بود؟
                                   ****************
نم نم بارون میاد
باز دلم تو رو میخواد
                                    ****************
بازم امروز هوا ابری و گرفته بود ... دیروز رفتم خونه ئ حدیث اینا ۴۰ تا سی دی گرفتم ... یعنی ۴۰ تا سی دی  از بین هوار تا سی دی انتخاب کردم ... بنابراین از دیروز تا اطلاع ثانوی رفتم سر کار ... هر وقت وقتی پیدا کنم :  فیلم!!! یوهوووووووو .... جانمی ... دیشب فیلم خاطرات پرنسس و دیدم .... امروز هم برا شونصدمین بار اشکها و لبخندها رو  ...هر دو خوشگل بودند .
                                 *****************
دفتر چرکنویسم و یادم رفته با خودم بیارم ... بچه ها دارند تمرینهاشون وحل میکنند ...بیکار نشستم نگاهشون میکنم ...
ـ بچه ها یه ورق به من بدهید .
یکی از بچه ها بدوبدو از ته کلاس یه ورق میاره ... تا شروع به نوشتم میکنم زیر لب میگه :
ـ تیچر دارید نامه مینویسید
بر بر نگاهش میکنم
سرش و میندازه پایین و همینطور که برمیگرده سر جایش میگه:
ـ تیچر بنویسید در دست انداز عشق تو شاه فنر قلبم شیکست
(وروجک ورپریده ئ فضول بی تربیت گستاخ شیطون بامزه ئ نمکدون تیر تپر .... تیر تپر ... چه میدونم حاضر جواب!
) یک کلمه اش وهم به زبون نیاوردم همه رو تو دلم خطاب به حسام (شاگردم) گفتم . جلسه ئ پیش یه چیز سبز رنگ کوچیک آورده بود برام مث میوه ئ نرسیده  ... رنگ پوستش شبیه پوست هندونه بود شکلش هم شبیه گلابی.
ـ قلی این چیه؟
ـ بابا تیچر صد دفعه گفتم اسم من حسام است ... جون من بهم نگید قلی.
ـ باشه ... حسام قلی این چیه؟
ـ تیچر  آخرش من خودم و از دست شما میکشم ...این کدوی نرسیده است .
ـ آها...صحیح  مرسی.
ـOk. Hessam Gholi , come to board
ـ تیچر بابا الان زیر میزی بهتون دادم ! بازم میخواهید درس بپرسید منفی بدهید ؟!
ـ چرا مزخرف میگی ؟ زیر میزی کدومه؟
ـ همون کدو هه دیگه
( وروجک ورپریده ئ موذی بد ذ ات شیطون گستاخ بی تربیت مسخره ئ تیر تپر...  تیر تپر !)
ـ چنان زیر میزی نشونت بدم که تا عمر داری یادت نره ... برو بشین منفی گرفتی!
ـ ای بشکنه این دست که نمک نداره ...
ـ منفی بست نبود صفر هم میخواهی؟
و حسام قلی غرغر کنون میره سر جایش.
                                    ****************
امسال ماه رمضون جد کردم فقط یه روز روزه گرفتم  بنظرت میرم ته جهنم ؟ یا فکر میکنی خدا چه بلاهایی سرم بیاره؟ بهت میگم چی کارم میکنه ... هیچی ... فقط مث من که گاهی اوقات که ازش دلگیر میشم ... از دستم ناراحت میشه و معصومانه نگام میکنه و میگه :
ـ خاک عالم تو سرت نمک نشناس ناسپاس بی چشم رو ! اینهمه چی ازم خواستی بهت دادم ولی ببین تا یه بار کاری و که خواستی نکردم چه قشقرقی به پا کردی ؟! حالا میمردی یه ماه چیزی نمیخوردی و میذاشتی اون شکم بدبختت یه کم نفس بکشه ؟! من فقط برا سلامتی خودت گفتم نخور ... تا خرخره خوردی که حرص منو دربیاری؟ اصلا بخور به جهنم ... انقد بخور که منفجر بشی ...عمرا دیگه محلت بذارم ...لوس بی جنبه !
                                    ***************


بارونا با رقصشون هل هله برفم میکنن
میشینن رو پشت بوم چترشون و وا میکنن
حالا توی کوچه ها صدای ساز ناودونه
باد آواره داره تو کوچه آواز میخونه
چه هوایی ... چه هوایی ... چه هوایی
بازم اون ابر سیاه  رو هوا پر میزنه
نمیترسم ار هوا که عشق تو چتر منه

 

سلام ...

بعد از یک ماه روزه داری و عبادت و .... خسته نباشی... عیدت مبارک ... هرچی تو این یه ماهه نخوردی فردا جبران کن ... تا میتونی بخور ...
   
                                           ***
پیش رخ تو ای صنم ! کعبه سجود میکند
در طلب تو آسمان جامه کبود میکند

حسن ملایک و بشر جلوه نداشت اینقدر
عکس تو میزند در او : حسن نمود میکند

نازنشسته با طرب ... چهره به چهره ... لب به لب
گوشه ئ چشم مست تو گفت و شنود میکند

دل به غمی فروختم ... پایه و مایه سوختم
شاد زیان خریده یی کاین همه سود میکند

عطر دهد به سوختن ... نغمه زند به ساختن
وه که دل یگانه ام کار دو عود میکند

                                                     ه.ا.سایه
   ***
در تابستان ... خانه پر از بچه می شد. اغلب می نشستیم و تلفن بازی میکردیم . من در گوش فری میگفتم : مادربزرگ به مشهدی ابوالفضل گفته که برود گل ها را آب بدهد ولی محبوبه دل درد گرفته چون زیادی آش خورده و مدام در مستراح ته باغ است.و همینطور قرار است که پنجشنبه فاطمه خانم ما را به سینما ببرد.. چون (( هنسای عرب)) می دهند.
فری آن را در گوش جهانگیر میگفت و جهانگیر در گوش ...
آخر سر جمله اول تبدیل شده بود به : مشهدی میخواهد آبپاش را بردارد و با طلعت خانم بروند به سینما تا (( محبوبه ئ عرب )) را آب پاشی کنند!
سالهای بعد ... اغلب فکر میکردم که زندگی چقدر به تلفن بازی شباهت دارد. چطور وقایع و گفته ها تغییر شکل میدهند. همه چیز یک کلاغ چهل کلاغ می شود ....

                                                                  برگرفنه از کتاب چرکنویس
                                                                  اثر بهمن فرزانه




صدایم کن ...


صدایم کن ای صدای تو شیشه ئ شب را سنگ ویرانی
صدایم کن ای صدای تو پرده ئ شب را چنگ ویرانی
خوشا با صدای تو از خود گذشتن
صدایم کن
صدای تو خنجر ... صدای تو سنگر
از این خواب وحشت
رهایم کن
صدایم کن ....

                                                                                 ایرج جنتی عطایی

سلام ...

امروز حال خیلی خوبی داشتم ... هوای سرد و خنک پائیزی بد جور برده بودم به دوران مدرسه... اون موقعها که تازه با پریسا و مریم و نسا دوست شده بودم... اون موقعها که با فاطی دختر همسایه مون مشستین تو حیاط و صحبت میکردیم ... اون موقعها که درست شب امتحان رمان خوندنم میگرفت و لی از ترس مامان و مبادا که بفهمه ... با نور چراغ ایوان میخوندمش ... اون موقعها که از بدو ورود فصل جدید ... شوق و اشتیاق رسیدن فصل بعدی هیجان زده ام می کرد... شوق رسیدن زمستون ... زیبا ترین فصل خدا ... وووووی ...الانم کلی دارم ذوق میکنم وتو پوستم نمیگنجم ... بعد از سه ماه گرما و آفتاب سوختگی ... چه لذتبخشه  این خنکا ... چه دلچسبه این باد پائیزی... چقد دلم خنک میشه وقتی میبینم این خورشید خانم زورگو و داغ دیگه نمیتونه با داغیش گرمم کنه ... دیگه نمیتونه باعث گر گرفتن و کلافگیم بشه ... حالا هر وقت  که از خونه میرم بیرون با یه لبخند موذماری بهش نگاه میکنم و میگم: دیدی فصل اوج بودن و قدرتمند بودنت تموم شد ؟ حالا دیگه نمیتونی کلافه وبی حوصله و عصبیم کنی ... حالا دیگه اونقدر زورت کم شده که اگه باشی و نباشی برام فرقی نمیکنه و دیگه باید کم کم برا گرم شدن از کتی یا ژاکتی استفاده کنم و دیگه گرمای تو کمکی بهم نمیتونه بکنه ...پاییز علاوه بر زیبایی و خنکایی که داره به یه دلیل دیگه هم برام عزیزه ... زیباترین لحظات عمرم تو این فصل سپری شدند ... پایز برام سرشار از خاطرات خوب و بد است ...وایییییییی.... خدایا دیگه طاقت ندارم... زودتر زمستون وبیار ... زود بیار ولی دیر ببرش ... راستی چرا هیچ کس برا رسیدن زمستون خونه اش و آب و جارو نمیکنه؟ چرا همه فقط لیلی به لالای بهار میذارن؟حیف زمستون نیست که کسی تحویلش نمیگیره؟ خوب چی میشه برا رسیدن زمستون هم همه لباسای نو بخرند... خودشون و خوشگل کنند... با رسیدن اولین روز زمستون یه دسته گل قشنگ بخرند ... شیرینی بخرند ... یه کادوی کوچول موچولو برا هم بخرند ... من از امسال همه ئ این کارها را انجام میدم ... این صنم ئ بی سلیقه اصلا زمستون و دوست نداره ... همش میگه ایـــــــــــــــــــــــــــــــش ! باز زمستون اومد !!! من نمیدونم چطور دلش میاد به اون دونه های ریز و سفید و قشنگ برف بگه ایـــــــــش! بی ذوق بی سلیقه ... اصلا ایش به خودت ! حالا که همچینه من این شعر خوشگل و تقدیم میکنم به زمستون خوب و قشنگ خودم ... الهی که خودم تنهایی قربونش برم ...
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و داند دل من
(پارازیت ... من سنه گوربان!!!)