سلام ...

امروز حال خیلی خوبی داشتم ... هوای سرد و خنک پائیزی بد جور برده بودم به دوران مدرسه... اون موقعها که تازه با پریسا و مریم و نسا دوست شده بودم... اون موقعها که با فاطی دختر همسایه مون مشستین تو حیاط و صحبت میکردیم ... اون موقعها که درست شب امتحان رمان خوندنم میگرفت و لی از ترس مامان و مبادا که بفهمه ... با نور چراغ ایوان میخوندمش ... اون موقعها که از بدو ورود فصل جدید ... شوق و اشتیاق رسیدن فصل بعدی هیجان زده ام می کرد... شوق رسیدن زمستون ... زیبا ترین فصل خدا ... وووووی ...الانم کلی دارم ذوق میکنم وتو پوستم نمیگنجم ... بعد از سه ماه گرما و آفتاب سوختگی ... چه لذتبخشه  این خنکا ... چه دلچسبه این باد پائیزی... چقد دلم خنک میشه وقتی میبینم این خورشید خانم زورگو و داغ دیگه نمیتونه با داغیش گرمم کنه ... دیگه نمیتونه باعث گر گرفتن و کلافگیم بشه ... حالا هر وقت  که از خونه میرم بیرون با یه لبخند موذماری بهش نگاه میکنم و میگم: دیدی فصل اوج بودن و قدرتمند بودنت تموم شد ؟ حالا دیگه نمیتونی کلافه وبی حوصله و عصبیم کنی ... حالا دیگه اونقدر زورت کم شده که اگه باشی و نباشی برام فرقی نمیکنه و دیگه باید کم کم برا گرم شدن از کتی یا ژاکتی استفاده کنم و دیگه گرمای تو کمکی بهم نمیتونه بکنه ...پاییز علاوه بر زیبایی و خنکایی که داره به یه دلیل دیگه هم برام عزیزه ... زیباترین لحظات عمرم تو این فصل سپری شدند ... پایز برام سرشار از خاطرات خوب و بد است ...وایییییییی.... خدایا دیگه طاقت ندارم... زودتر زمستون وبیار ... زود بیار ولی دیر ببرش ... راستی چرا هیچ کس برا رسیدن زمستون خونه اش و آب و جارو نمیکنه؟ چرا همه فقط لیلی به لالای بهار میذارن؟حیف زمستون نیست که کسی تحویلش نمیگیره؟ خوب چی میشه برا رسیدن زمستون هم همه لباسای نو بخرند... خودشون و خوشگل کنند... با رسیدن اولین روز زمستون یه دسته گل قشنگ بخرند ... شیرینی بخرند ... یه کادوی کوچول موچولو برا هم بخرند ... من از امسال همه ئ این کارها را انجام میدم ... این صنم ئ بی سلیقه اصلا زمستون و دوست نداره ... همش میگه ایـــــــــــــــــــــــــــــــش ! باز زمستون اومد !!! من نمیدونم چطور دلش میاد به اون دونه های ریز و سفید و قشنگ برف بگه ایـــــــــش! بی ذوق بی سلیقه ... اصلا ایش به خودت ! حالا که همچینه من این شعر خوشگل و تقدیم میکنم به زمستون خوب و قشنگ خودم ... الهی که خودم تنهایی قربونش برم ...
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و داند دل من
(پارازیت ... من سنه گوربان!!!)