دلم

شد ز غمت خانه سودا دلم       در طلبـت رفـت بـه هـر جـا دلـم
     در طلب زهره رخ   ماه   رو         می نـگـرد  جــانــــب بـالا  دلـم
         اه که امروز دلم را چه شد؟          دوش چه گفتست کسی با دلم؟
              از دل  تو در دل من  نکته هاست         وه چه ره است از دل تو تا دلم
                      در طلب گوهر گویای   عشق        موج زند موج   چو   دریـا   دلم

...

نم نم بارون میاد ... باز دلم تو رو میخواد ...

بارون بارونه زمینا تر میشه ....

بله؟ نگاه کردن داره؟ میدونم اینا رو باید دیروز میگفتم که هوای ابری و بارونی بود نه امروز که آسمون صاف و آفتابیه ولی عزیز من تو را هیچ وقت فراموش نشود که ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است ... تازه هنوزم که همه جا بوی بارون و خاک مرطوب و میده پس هنوز دیر نشده ... تازشم منکه شونصد دفعه گفتم با بارون میونه خوبی ندارم مخصوصا وقتی مجبور بشم در اون هوا در خیابان باشم و در به در دنبال یک مسافرکش با وجدان که زیر بارون خلق الله و سوار کنه و تو میدونی که این عمل زهی خیال باطل است چون عمرا هیچ مسافر کش بی وجدانی در هوای بارونی مسافر سوار نمیکنه بلکه با سرعت هرچه تمامتر همچین از جلو مسافرا رد میشه که هم خیسشون کنه و هم دماغشون و بسوزونه ! خوب تو این همچین وضعیتی که من دیروز در خیابون گیر کرده بودم تو انتظار داشتی من بیام اینجا و با کلی آواز و دست و بشکن اومدنش و جشن بگیرم؟  البته اون زمان که من در خیابان مانده بودم تازه داشت نم نم میومد ولی بالاخره نم نم هم خیس میکنه آدم و دیگه ....

دلم برا تدریس و شاگردام تنگ شده  بعضی وقتها که به گذشته فکر میکنم به خودم میگم یعنی واقعا من بودم که با اونهمه شاگرد از بچه ۵ ساله بگیر تا زن ۵۰ ساله کار میکردم؟ اونم با اونهمه انرژی؟ من بودم که خنده و اشک بچه ها رو با هم درمیاوردم؟ سر کلاس مجبورشون میکردم دست بزنند و با صدای بلند سانگ ها رو بخونن ... من بودم که تو اون ۵ سال هیچ وقت گذر زمان و حس نکردم و اصلا نفهیدم روزام و ماهام و سالام چه جوری گذشت؟ آره؟ من بودم؟ و حالا این منم؟ درآغاز فصلی سرد؟ کم کم داره باورش برام سخت میشه...

...

باز من امسال بی دین و ایمون شدم... از این همه روزی که ماه مبارک گذشته من فقط ۲ روزش و روزه گرفتم! نمیدونم چرا ولی هر چند سال یه بار اینجوری میشم ... انقدرم از این کار بدم میاد ولی بازم ... نمیدونم یه جورایی انگار حس و انگیزه ندارم برا روزه گرفتن... خدا منو ببخشه خیلی بنده ی بدی شدم  راستی قرار اون آقای همکارم که اسمش با من دراومده بود برا مکه چند روز پیش برگشت... (پارازیت... قرار بود یک هفته مونده به اول ماه رمضون بره و بیست روز هم بمونه ... ولی من فیشم و نگه داشتم که با محمد برم ... دوست ندارم تنهایی برم برا همین انقدر دم گوشش گفتم و گفتم و گفتم تا بالاخره راضیش کردم... حالا باید تا دی ماه صبر کنیم که نام نویسی میکنن) انقدر تعریف میکرد ازاونجا که نگو... همشم می گفت خانم مانوی اگه بدونید چه جاییه ... خیلی عالی بود... خلاصه انقدر گفت و گفت که دل من و آب کرد....

نمیدونم سریالهای تلویزیون و میبینید یا نه ولی مطمئنم اگه هیچکدوم و هم نبینید  اغما رو دیگه میبینید.... من اولاش فکر می کردم الیاس فرشته است یا روح یه شهیده یا یک آدم خوبه ولی الان میبینم هیچ کدوم اینا که نیست بماند تازه آقا شیطان هم تشریف دارند!!! من نمیدونم اینا چی فکر کردند... چه تصویری و میخوان از خدا و بنده هاش نشون بدن؟ که خدا با بی رحمی هرچه تمامتر یه همچین بلایی و سر یه بنده اش بیاره (پارازیت... منظورم پژوهانه که زنش و عمل میکنه و اونم بلافاصله بعد از عمل میمیره!) بعد عوضش بجای اینکه بنده اش و تسکین بده و یکی و بفرسته کنارش که کمکش کنه بیاد شیطون و بفرسته سروقت اون بنده ی بدبخت فلک زده ی بیچاره!!!!!!!!! که چی؟ که بنده اش به عدالت خدا شک کرده !!! نمیدونم این کارگردانا و برنامه ریزا تا کی میخوان به عقل و فهم و شعور مردم اهانت کنند! تا کی میخوان هرچی دلشون خواست از بدی و جرم و جنایت و دزدی و قتل و بی احترامی به بزرگتر و حرمت شکنی و هزار چیز دیگه از این قبیل و به خورد مردم بدن؟! کم همه عصبی و ناراحت و افسرده اند از این بدتر میخوان بشوند! بله همه جای دنیا از این قبیل فیلما میسازند بدتر از اینشم میسازند ولی آخه اینجوری نیست که ۱۰۰٪ برنامه هاشون و این فیلما و سریالها تشکیل بدن... بعد تازه ... این سریال که بیشتر شک و دودلی و از خدا و عدالتش تو دلا میندازه!!! اینکه بدتره که.... من سنگ خدا رو به سینه نمی زنما ... نه ... من نه آدم مذهبی هستم نه مبلغ ... ولی خدا رو خیلی دوست دارم ... روش یه جور دیگه حساب میکنم ... هیچ وقت ازش انتظار ندارم تو وقت ناراحتی و گرفتاری بنده اش و تنها بذاره یا اجازه بده به جای خودش شیطان بره سر وقت بندش... میدونم خدا خیلیا رو بدجور و به سختی امتحان میکنه ولی اون خیلیا اگه صبر و تحملش و نداشه باشند خدا اون سختیا رو بهشون نمیده... خدا به هر کس به میزان توان و ظرفیتش سختی و مشکلات میده...خوب این فیلم تمام اعتقاد و باور من آدم بزرگ و زیر سوال می بره که ! بگذریم ولش کن ... انقدر عصبانیم که نمیدونم چی بگم یا حرفم و چطور بزنم که دلم خنک بشه....

میبنم که بازم هوا داره خنک و خنکتر و سرد میشه از حالا به بعد زندگی خیلی زیبا می شود....

کار اومد برام ... فعلا... بای تا  دوباره بیام.

در پناه حق باشید.