وطنم.

عزیز بودی و هستی. دوستت داشتم و دارم. نگرانت بودم و هستم و ظاهرا قراره حالا حالاها هم باشم. بدخواه داشتی و داری. مزدور داشتی و داری. خائن داشتی و الانم هم تا دلت بخواد داری. مظلوم بودی و هستی. تنها بودی و هستی. پرافتخار بودی و حالا پرافتخار سرافکنده هستی و بازم ظاهرا قراره حالا حالا سرافکنده باقی بمونی. به قول مازیار: 

وطنم پاری ی تنم ای زادگاه و میهنم 

بر خاک تو بوسه میزنم ایران ....

ولی از دست رفتی ایران پرغرورم... خدایت بیامرزد!

اگه ...

اگه دنبال یک کتاب خوب و دلچسب می گردی، کتاب «به سادگی خوردن یک فنجان چای» از نازنین لیقوانی را بخون؛ 

اگه دوست داری یک فیلم لطیف لطیف قشنگ ببینی، فیلم بیکامینگ جین رو ببین؛ 

اگه دلت یه موسقی قشنگ و مشتی جدید میخواد، سری سی‌دی‌های «موسیقی ملل» و بگیر؛ 

اگه دلت هوس یه چیز خوشمزه کرده، برشتوک رژیمی «فمیلیا» (رنگ آبیش) و بگیر و همرا شیر بخور؛ 

اگه دلت یه رمان عاشقانه میخواد، کتاب «همخونه» رو بخون (پارازیت... یعنی میخوای بگی تا حالا نخوندیش؟!)؛ 

اگه دلت یه فیلم نوستالژیک میخواد، برو سراغ کارتون اسکروچ! 

اگه هوس دلهره و اضطراب کرده دلت، برو به دیدن فیلم حریم ولی رو من یکی اصلا حساب نکن که همرات بیام!  

اگه دوست داری هرچی بدو بیراه بلدی نثار یه نفر کنی، بشین پای اخبار صدا و سیما، خودشون راهنماییت میکنن که به کی با تمام وجود و از صمیم قلب فحش بدی! 

اگه دلت یه تجربه ی جدید و هیجان انگیز میخواد، برو اسکای دایوینگ! (پارازیت...  البته اگه مردی برو!)  

اگه دلت میخواد یک تخم مرغ گندیده رو پرت کنی تو صورت احمق‌ترین آدم دنیا که متاسفانه کسی دستش بهش نمیرسه، میتونی سوار ماشین بشی و اولین نفری و که دیدی داره تبلیغ این بوزینه رو با شدت و قدرت میکنه، به نیابت از رئیسش، تخم مرغ گندیده رو صاف بکوبونی تو دهن مبلغ و گاز بدی و د در رو

ولی اگه یه آهنگ لطیف و عاشقانه میخواد دلت، آهنگ مثال تور ماهیا رو گوش کن و حالش و ببر:

مثال تور ماهیا٬ تار دلم ز هم گسسته
می خوام بگیرم دامنش، با این دو دست پینه بسته
دلم میون سینه ام به خون نشسته
مثال قایقای پیر، تنم شکسته
دل ز دستم گله داره، من ز دست دل شکایت
نتوانم پیش یارم غم دل کنم حکایت .....
ای آسمون بی ستاره، با دل من کن مدارا 

برهم مزن دگر دوباره، آشیون عشق مارا 

لای لای لا لای لالای لالای لای لالالا لالای لالای لای

حریم

اگه تا هفته ی پیش ازم می‌پرسیدن طرفدار چه جور فیلمی هستی و بیشتر دوست داری چه نوع فیلمی ببینی، فوری جواب میدام: من عاشق فیلمهای رمانتیک و هپی اندینگ هستم ولاغیر! اصلا حال و حوصله و اعصاب دیدن فیلمای غمگین و اعصاب خرد کن یا فیلمای خشن و جنگی و یا وحشتناک و ندارم. آخرین فیلم وحشتناکی هم که دیدم فچ کنم 9-10 سالم بود. حتی اسم فیلمه هم یادم نیست فقط اینش یادمه که یه عده جوون میرن تو یه کلبه وسط جنگل بعد دیگه از اون به بعد همش یه روحه اذیتشون میکنه و اینا هم میندازنش تو زیر زمین بعد اونم هی کله شو میکوفومد به در زیرزمین. اینقدر این فیلمه برای من فسقلی ترسناک بود که اون شب مامان اینا مجبور میشن بهم قرص آرامبخش بدن تا خوابم ببره؛ حتی هنوزم که هنوزه همینجورم؛ اگه یه زمانی ناخواسته صحنه ی ترسناکی ببینم حالا حالاها از یادم نمیره؛ دیگه تو خودت حساب کن ببین من چقدر شجاعم!
شنبه ی پیش بعد ازظهر وقتی از اداره میرفتم خونه، اگه بهم میگفتند که من قراره امشب یک فیلم ترسناک ببینم، محاله باور می‌کردم، حتی شاید گوینده این جمله رو مسخره هم می‌کردم. ولی نمیدونم چرا گاهی آدم یادش میره که بالام جان همیشه همه چیز دست آدم نیست! خلاصه از اداره که برگشتم سریع لباسام و عوض کردم و دست و صورتم و شستم بعد رفتم سراغ کتابم. محمد که اومد دیدم مجله همشهری جوان خریده؛ ازش گرفتم و مشغول خوندنش شدم. همینطور که مجله رو  نگاه میکردم، چشمم افتاد به صفحه‌ای که پوستر تبلیغاتی فیلم «حریم» و انداخته بود. محمد هم که اخلاق منو میدونه، شروع کرد به مسخره بازی و ترسوندن من که: ببین وقتی این پوستر تبلیغاتیشونه خود فیلمش دیگه چیه! گفتم: خوش به حال تو، برو بخر فیلمش و ببین و حالش و ببر! محمد دوباره گفت: نه، اینجوری حال نمیده، اینو باید حتما تو سینما دید. تازه فهمیدم این فیلم، یک فیلم ترسناک ایرانیه آخه عکسش عین این دراکولاها بود. در این لحظه نمیدونم چی شد، شیطون تو جلدم رفت یا چی که یهو هوس کردم برم این فیلم و ببینم؛ محمد زیر بار نمیرفت و میگفت میری میبینی میترسی بعد پدر من و درمیاری! خلاصه انقدر گفتم و اصرار کردم تا راضیش کردم که بریم. خلاصه جونم برات بگه که اولای فیلم یه مشت از این بچه جقل پرروها که من نمیدونم چرا همیشه ی خدا باید بیخ گوش من باشند تو سینما، سرو صدا میکردند و مسخره‌بازی درمیاوردند، ولی وسطای فیلم دیگه صداشون درنمیومد حتی در یکی دو صحنه از ترس جیغ هم می‌زند! من ولی همش منتظر بودم که فیلم ترسناک بشه و بترسم، البته خدایی بعضی صحنه‌هاش واقعا ترسیدم، ولی اونجور که از فیلمای ترسناک هالیوودی میترسم، از این فیلم نترسیدم. حریم بیشتر دلهره‌آوره تا ترسناک. ولی چشمت روز بد نبینه دوس جون که شب موقع خواب، همش میترسیدم اون آقا موبلند وحشتناکه از در اتاق بیاد تو، انقذه ترسیدم که نگو، مگه خوابم میبرد؟! حالا باز جای شکرش باقیه که من از این فیلم نترسیدم، یعنی اگه ترسیده بودم میخواستم چی کار کنم؟ هاین؟ از من بدتر جناب محمد آقا خان بود که از ترس اینکه موقع دیدن فوتبال آخر شب تو هال خوابش ببره، تا آخر بازی بیدار بود و همچین که داور سوت پایان بازی و زد، جلدی پرید تو رختخواب. صبحی میگفت دیشب داشتم از تشنگی میمردما ولی ترسیدم برم آب بخورم! تو رو خدا ما رو ببین دیوار کی یادگاری نوشتیم! دلم خوشه اگه من میترسم همسر گرام هستند ولی اون خودش از من بدتره که!