امان از این هوا...

تا حالا شده دلت بد جوری بخواهد با یک نفر  صحبت کنی ولی نتوانی انجور که می  خواهی حرف دلتو بزنی؟شده تا حالا یکدفعه دلت فیلش یاد هندستون بکند و تصمیم بگیرد اسمون صاف دلتو ابری بکند؟
دل تو را نمیدونم  ولی خدا نکند دل من ابری بشودوقتی ابری میشه مثل هوای امروز تهران عجیب غریب میشهیک دم فقط ابریه .یک دم همچین میباره که در یک چشم بهمزدن میشی موش اب  کشیدهاونوقته که باید فکر چاره باشی
من وقتی اینجو ری میشم.یا باید با یکنفر صحبت کنم.یا باید گریه کنم.یا باید شعر بخونم.ولی خوب راه اول که همیشه عملی نیستاومدیم و دلم هوس کرد مثل هوای لندن مدام ابری و بارونی بمونه.حالا بیا و درستش کن!!!کو گوش شنوایی که به صدای شرشر بارون دلم گوش کنه؟میریم سر گریهراستش اگه تو دلم سیل  راه بیفته و کلی خسارت   و ویرانی راه بندازه.بازم دوست ندارم چشمام هم بارونی بشوندهمون دلم کافیه ...چشمام دیگه نه
و اما راه سوم...اخ که چقد این راه و دوست دارماگه تا حالا از این راه نرفتی یکبار امتحان کن خیلی سبزو قشنگه/خیلی روح نواز استکاش منم میتونستم شعر بگم/حیف که....
این حرفا را زدم که بدونی هر وقت دلم بارونی شد /یک سفر کو تاه به این راه سبزو قشنگ میکنم و سر راهم برات سوغاتی و گل می اورم .و سوغاتی تو هم چیری نیست مگر اون شعرهای قشنگی   که یک نفر دیگه گفته و داده به من که تقدیم تو بکنم...
فقط خواستم بدونی شعرایی که اینجا می خونی مال   من نیست/هدیه ایست از طرف یه دل بارونی دیگه...