گریه سیب...

شب فرو می افتاد.

به درون امدم و پنجره ها را بستم.

باد با شاخه در اویخته بود

من...درین خانه تنها...تنها.

غم عالم به دلم ریخته بود.

نا گهان حس کردم:

که کسی...

انجا...بیرون...در باغ...

در پس پنجره ام...

می گرید...

صبحگاهان...

شبنم...

می چکید از گل سیب.

ه.ا.سایه(هوشنگ ابتهاج)