.....

دل تنگی ام را از غزل این یاردیرینم بپرسید
از همسپار لحظه های تلخ و شیرینم بپرسید
این خنده های بی خودی را بر لبم جدی مگیرید
حال مرا از واژه های شعر غمگینم بپرسید
من خود نمیدانم,شما درد مگوی سالها را
از او که عاجز مانده در تسکینم بپرسید
من زنده ام, اما, خوداین نادیده را باور ندارم
از هر که این ناباوری را کرده تلقینم...بپرسید
باور ندارم از خود این تسلیم بی چون و چرا را
از زندگی,از هرچه میخواند به تمکینم, بپرسید...

                                                   محمد علی بهمنی