تو آنی که ...

خدایا تو آنی که آنی توانی چکانی جهانی ته استکانی...خدایا تو آنی که...هیچی  اصلا ولش کن, همونچه خودت میدونی,این روزا سرت حسابی گرمه , میدونم,فچ نکنم وقت داشته باشی به خواسته های من جواب بدیمنم عجله یی ندارم. این 4 میلیون ( البته تقریبی) دانش آموز ونمیدونم چند میلیون دانشجو و 2 میلیون پشت کنکوری در خواستشون هم از من واجب تره هم اورژانسی تراز اینا گذشته فعلا در حال حاضر منم آرزوی گردن کلفت و قدری که باعث بشه بدجور عملی شدنش و خواستار بشم, ندارم.البته بجز یه خواسته که اونم همچین خواسته ئ زیادی نیست( یعنی در مقایسه با قدرت و بخشش و توانی تو که بیکران است, چیز زیادی نیست) فقط ازت میخوام تو راهی که قراره قدم بذارم کمکم کنی, هر چند ایمان دارم که کمکم میکنی, دلم نوید میده که موفق میشم کافیه ترس و کنار بذارم و با یه یا علی کارم و شروع کنم. ولی احتمالا وقتی کارم و شروع کنم, ایندفعه جدی جدی اثری از آثار من اینجا پیدا نمیشه( پارازیت... حسابی  خوشبحالت میشه) سرم حسابی از اینی که هست شلوغ تر میشه; تا چند ماه اول که هم سرم شلوغ میشه هم احتمالا حسابی عصبی و کلافه و بی خواب میشم, کلی هم باید دوندگی بکنم, وای مامان...من میترسم خدایا؟...الو؟!...صدام و میشنوی؟ من به کمکت و پشت گرمیت نیاز دارماول از همه اینکه این ترس زبون نفهم و ازم دور کن!!! دوم اینکه ترس و ازم دور کن...سوم اینکه نمیخوام بترسم... چهارم اینکه...ام...چهارم اینکه...ببین خدا جون, مگه تو نمیگی دوست منی؟ منو دوست داری و این حرفا...خوب ببین دو تا دوست همیشه به هم کمک میکنند دیگه, مگه نه؟خوب پس تو هم بخاطر این رسم قدیم رفاقت بیا و دوستیت وثابت کن و هر چی در توانته در طبق اخلاص بذار, منم جبران میکنم, قول میدمراه جبرانشم خودت بگو, هر چی باشه قبول...( پارازیت... ولی جون مرگ من زیاد سختش نکنیا...) هر چند تو همیشه حق رفاقت و تمام و کمال ادا کردی,  تو بد ترین شرایط کمک و همراهم بودیدر حالت وقتی از کسی یا چیزی ناراحت و دلشکسته بودم , قلبم و چنان از عشق و محبت خودت و پر کردی که دیگه من از شوق و عشق به تو چنان حس مخملی و لطیفی بهم دست داده  که قابل وصف نیست بعدشم در دم هر چی خاطره ئ بد است از ذهنم پاک شده . درست مثل یه معجزه... و من همینجور در شگفت میمونم که چطور اینکار و میکنی...چقدر تو خوب و مهربونی, مهربانترین انسانها پیش عشق و محبتی که تو نثار مخلوقاتت میکنی سنگدلنند خدایا دوستت دارم با ذره ذره ئ وجودم دوستت دارم... ولی میدونم هنوز یه جای دوست داشتنم میلنگه, هنوز کمه ...آها یادم افتاد, خدایا یه خواهش دیگه , اون اولی مادی بود این یکی معنویه, عشق خودت و از اینی که هست تو قلبم بیشتر کن, راههای شناخت خودت و برام هموار تر کن,  کمکم کن بیشتر و بهتر بشناسمت, من کاری به دین و مذهب و این حرفا ندارم ( همه یه سری  قوانین تحریف شده ئ سخت و دست و پا گیرند) کاری هم یه حرف اونایی که فارغ التحصیل دانشگاه دین و مذهب هستند, ندارم;فرضا اگه دین و مذهب و یک علم تلقی کنیم, تحصیلکرده های دینت اصلا با تکنولوژی ومطابق زمان جلو نمیرند;تو ۱۴۰۰ سال پیش موندند و در جا میزنند; من با اونا کاری ندارم, من تو رو به راه رسم و شیوه ئ خودم دوست دارم, دوستت دارم چون دوستم داری, نه به این دلیل که ازت میترسم , نه, من ترسی ازت ندارم, مبلغانت هم هر چی دلشون میخوادبگند... 
مرا با آنان کاری نیست, بین من و ایشان اختلافیست شگرفمن برا دوست داشتنت , نیاز به راهنمایی ندارم.اینا جز اینکه من و ازت بترسونن و بینمون فاصله بندازن کار دیگه یی نمیکنند. پس معامله انجام شد؟ ولی یه چیزی, وسط راه یهو یادت نیفته که باید بخاطر فلان اشتباه تنبیهم کنی بعدش یه دفعه نیمه راه ولم کنی به حال خودممنو از خودت غافل نکنی یه وقت, من رو کمک و محبت و پشتیبانیت حساب باز کردمخلاصه که خدا جون...دوستت دارم. بقول امام سجاد:
(( من در کلبه ئ فقیرانه ئ خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری, من چون تویی را دارم, تو , چون خود نداری...))
( پارازیت...دلت بسوزه)