تقدیم به او که صبور است و آرام...

با تو هستم ای عزیز
ای تنها ... ای صبور
ای مهربانترین مهربانان
 ای پاکترین پاکان
ای خموشترین خموشان
چطور تحمل میکنی این سکوت و؟
چطور دم نمیزنی؟
چطور تحمل میکنی؟
دلت برا پدر... مادر نمیسوزه؟
مگه غم مادر و نمیبینی؟
مگه خرد شدن پدر و نمیفهمی؟
با اون چشمای زیبا و مهربونت
معصومانه نگاهم میکنی
و از من تقاضای کمک میکنی
ولی... عزیزکم...نازنینم...مهربونم...
من از کمک به تو عاجزم...عاجز...
وقتی در و برویت میبندم و میگم بیرون نرو...
از نگاه کردن به چشمهات منتظروبیقرارت... میترسم
وقتی جمله ئ بیرون نرو ... رو میشنوی...
اشک بر پهنای صورت صافت جاری میشه
وقتی دنبال جعبه ئ کوچیک پازلت میگردی و
 پیداش نمیکنی...
وقتی دنبال زنجیر چرخت میگردی و
پیداش نمیکنی...
وقتی نمیتونی بگی:
جعبه ام کو؟ پازلم کو؟ زنجیرم کو؟
وقتی نمیتونی بفهمونی که دلت چی میخواد...
ناراحت و عصبی میشی
وقتی دلت میخواد کمک کنی ولی نمیذارن
(خدا نگذره از اونی که دیوونه خطابت میکنه...)
دلت میگیره و از این دنیای بی نصاف دلگیر میشی
و من میدونم زمانی که به تقلید از مادر...
نماز میخونی...
نمازت پیش خدا قبوله...(خدا مگه روش هم میشه نمازت و قبول نکنه؟!)
وقتی میخوای دوچرخه...دوچرخه! سوار بشی...
نمیذارند...میگن ...این بچه است...درسته قدش بلند است
ولی بچه است...نمیتونه...میافته...
ولی منکه میدونم میتونی...
میخوای که بتونی...
میخوای که یاد بگیری...کمک کنی...ارتباط برقرار کنی...حرف بزنی...نفس بکشی...بدوی...برقصی...آزاد باشی....
میخوای که بتونی...
ولی نمیذارند...
حرفام و خوندی؟ بالا غیرتا از لحاظ ادبی ازم ایراد نگیر...اینی که خوندی نه شعر بود نه نثر نه هیچ چیز دیگه...فقط حرفا و درد دلای من بود با بهزاد برادرم... با عزیز م...خودش هیچ وقت نمیتونه حرفام و بخونه و بفهمه...عوضش اینا رو با تو درمیون میذارم ...به یه دلیل ...که اگه یکی و دیدی که مثل بهزاد است...بهش نخندی... هیچ وقت خیال این فکر و که براش دل بسوزونی و هم به ذهنت راه نده... بهزاد من و امثال اون نیاز به ترحم و دلسوزی کسی ندارند...تنها چیزی که ازت میخوان توجه و احترام است...همون  احترامی و  که تو به همسالان اونا با شرایط عادی میذاری...همون توجهی و که تو به یه بچه ئ ناز و خوشگل عاقل میکنی... مطمئن باش در قبال یک احترام و توجه و محبتی که به این بچه ها (مثل بهزاد) میکنی....صد برابر احترام و توجه و یک دریا عشق و مهر و محبت دریافت میکنی...محبت بهزاد گونه ناب و پاک  است  و هیچ ناخالصی هم نداره من تضمین میکنم...تو معامله ئ عشق این بچه ها ضرر نمیبینی... شک نکن...بابام همیشه میگه هر وقت یه جا درموندی وحس کردی خدا کمکت نمیکنه بندازش تو رودرواسی بهش بگو یا خدای بهزاد!کمکم کن...بابا میگه خدا با یه چشم دیگه به بهزاد و امثال اون نیگا میکنه...همیشه باهاشون مهربونه خیلی مهربونتر از ما...برا همین وقتی صداش میکنی خدای بهزاد... یعنی بهزاد و شفیع خودت کردی...دیگه خیالت راحت باشه... به حرمت بهزاد هم که شده خدا جوابت و میده... پس....یا خدای بهزاد! مشکل همه رو باز کن...یا خدای بهزاد!  زندگی سختی و پیش رو داریم...کمکمون کن...یا خدای بهزاد ! همه مریضا رو شفا بده...یا خدای بهزاد! هیچ بچه یی و بی مادر نکن...یا خدای بهزاد! هیچ دلی و درد مند نکن...یا خدای بهزاد!...همونکه خودت خوب میدونی....آمین!