به نظر ت فقط با دیوان  حافظ است که میشه فال گرفت ؟ سوالم و یه جور دیگه بگم بهتره ... به نظرت فقط حافظ بوده است که شعرای خوشگل خوشگل میگفته؟ مثلا شعرای دیگه تو دیواناشون شعرای قشنگی که به حال و روحیه ئ آدم بخوره نمی گفتند؟ دلم میخواد امشب با دیوان چند تا شاعر فال بگیرم ببینم کدوم بیشتر به حال الانم میخوره ...اول از همه دوست دارم با حافظ شروع کنم ...(پارازیت ... جون به جونم کنن اول باید با همونکه تو فیلم بود شروع کنم...)

   ********
خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
ساحت کون و مکان عرصه ئ میدان تو باد
زلف خاتون ظفر شیفته ئ پرچم تست
دیده ئ فتح ابد عاشق جولان تو باد
ای که انشا ء عطارد صفت شوکت تست
عقل کل چاکر طغرا کش دیوان تو باد ....
********
گفتم مکن چنینها ای جان چنین نباشد
غم قصد جان ما کرد گفتا خود این نباشد
غم خود چه زهره دارد تا دست و پا برآرد
چون خرده اش بسوزم گر خرده بین نباشد
غم ترسد و هراسد ما را نکو شناسد
صد دود ازو برآرم گر آتشین نباشد
غم خصم خویش داند هم حد خویش داند
در خدمت مطیعان جز چون زمین نباشد
چون تو از آن مایی در زهر اگر درآیی
کی زهر , زهره دارد تا انگبین نباشد
هر کس که او امین شد با غیب همنشین شد
هر جنس , جنس خود را چون همنشین نباشد

                                                                        حضرت مولانا
********
ای گشته خجل از گل روی تو شقایق
حیران شده در نرگس چشم تو خلایق
بسیار بگشتیم بهر باغ و ندیدیم
سروی چو قدت رسته بر اطراف حدایق
اکنون که چمن غیرت گلزار جنان شد
رو باده ئ گلگون طلب و یار موافق
از دامن خود دست مدار ای دل شیدا
باشد که میسر شودت کشف حقایق
رندی که نهد پا به ره کعبه ئ مقصود
واجب بود اول قدمش ترک علایق
اسرار مرا زاهد مخمور چه داند؟
دردی کش میخانه کند حل دقایق
سید سر خود گیر که در عالم وحدت
مجنون همه لیلی شد و عذرا همه وامق
                                                                  حضرت شاه نعمت الله ولی
********
ای خوش آن مست که در پای حریف
سرو دستار نداند که کدام اندازد
( پارازیت ...نمیدونم از کی است...)
***
ای باد صبا هین خبر از یار بیار
بسیار بگو و بسیار بیار
سوز دل این سوخته ئ خسته ببر
بوی بر آن دلبر عیار بیار
( ....اینم نمیدون از کی است....)
***
پیرهن میدردم دم بدم از  غایت شوق
که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم
***
گفتم که مگر وصل تو را چاره کنم
عشق تو مباد کز دل آواره کنم
گر بعد وفات من به خاکم گذری
بویت چو به من رسد کفن پاره کنم
********
دلم برا آقا بهزاد خیلی تنگ شده ... وقتی میرفتیم سر کلاساش قدرشو نمیدونستیم ... ولی حالا که نیست... حالا که دستمون از همه جا کوتاهه قدرشو میدونیم...خودش همیشه میگفت از این فرصتها ممکنه دیگه گیرتون نیاد پس خوب استفاده کنید ... اونوقتا سرمون داغ بود نمیفهمیدیم ... ولی الان که سه ماهه ندیدمیش ....میفهمیم راست میگفت...سه ماهه که نتونستیم از صحبتها و حرفای خوبش استفاده کنیم ... وقتی نیست انگار پدرمون نیست ... مثل یه تکیه گاه پشت هممون وایساده بود ... خدایا هرجا هست سلامت دارش ...یه کاری هم بکن که استادش رضایت بده و بذاره دوباره برگرده پیشمون ....

********
قسمت نظرات و دوباره برگردوندم...یعنی راستش اونروز دلم از یه جا دیگه پر بود سر وب بلاگم خالی کردم...