من و ...

غریبه اومد ; اونقدر نرم و آهسته که اومدنش و نفهمیدم.
غریبه دل بست ; اونقدر سریع و خالص که دل بستنش و باور نکردم.
غریبه گریه کرد ; اونقدر نرم و بی صدا که که چیزی نشنیدم.
غریبه برام شعر خوند ; اونقدر ملایم وقشنگ که اشکم و درآورد.
غریبه خیلی چیزها رو برام باز کرد ; اونقدر تیز و ماهرانه که باور کردم.
غریبه دنبال راه میگشت , آدرس خونه ئ دلم و میخواست , بهش آدرس اشتباه دادم ;غریب است , راه و بلد نیست , میره بر نمیگرده ... ولی برگشت !
دوباره آدرس خواست ; دوباره آدرس غلط دادم , دوباره رفت . گفتم اینبار دیگه بر نمیگرده ...
ولی باز اومد !!! امید از چشماش و حرارت از قلبش نور بالا می زد.
دلم نیومد باز آدرس غلط بدم ولی دادم !!!
غریبه عصبانی شد ... لشگرکشی کرد ; با خونوادش اومد ... سرم و گول مالید , خودش و پشت سبد گلش قایم کرد که نبینمش !
غریبه ها اومدند ... نشستند ... ولی اینبار غریبه دیگه غریبه نبود , آشنای دیرینه بود من نمیشناختمش ... آشنای غریب نگام کرد , خندید ... محبت و شادی فضای خونه را پر کرد...
غریب آشنا دستم و گرفت ... غریب آشنا پیشنهاد شراکت داد ; شراکت در :
همراهی ,وفاداری , عشق, دوستی , شادی , غم , قهر , آشتی , خنده , گریه ... قول داد در سود و زیانش هم با هم نصف نصف شریک باشیم و ... منم قبول کردم.
حالا ... قراره شراکتمون و تثبیت کنیم ...
غریبه خوشحاله , منم ... غریبه گریه کرد , منم ... غریبه خندید , منم ... غریبه ذوق کرد, منم ... غریبه انتظارش به پایان رسید , منم ... غریبه شاده ,  منم ... غریبه راهی سفره , منم ... غریبه ..... منم ....