ضد حال یعنی ...

Who knows  ضد حال یعنی چی؟

نمیخواد بگی خودم بلتم ===> ضد حال یعنی بری موهاتو با اون شامپو خارجکی خوشبو خوشگله بشوری بعدش تا بانک بری و برگردی ببینی بابات داره ماهی سرخ میکنه و قبلشم مامانت پیاز داغ درست کرده اونقتش الان که موهاتو بو کنی ببینی یه بوهای اه اه ایش ایشی میده ... تلفیقی از  بوی ماهی سرخ کرده و پیاز داغ

ضد حا یعنی صبح یه خانومه زنگ بزنه خونتون و بگه من از انتشارات نمی دونم کجا زنگ میزنم ... میخواستم ببینم شما یا هر کدوم از اعضای محترم خونوادتون اهل کتاب هستید یا نه ؟ اونقتش تو هم برا اینکه ثابت کنی خونوادگی خیلی خوره ئ کتابید.. برگردی بگی: بله ... راستش من اینقدر کتاب میخرم و نمیخونم میخورم...که دیگه برای کتابای جدید جایی ندارم ... بعدش خانومه بگه : باشه پس مزاحمتون نمیشم و تققی گوشی و قطع کنه تو هم مجبور شی برا اینکه ببینه خانومه کتاب فروشی چی داره از تو آیدی کالر شمارش و دربیاری و خودت بهش بزنگی و حالا نمون پشت خط و کی بمون پشت خط ...

ضد حال یعنی اینکه حدیث سوار ماشین بشه و بهت یه سی دی جینگولکی مکش مرگ ما دربیاره بهت نشون بده و بگه : سی دی ولنتاین نمیخوای؟ تو هم بگی : ببینم چه فنسیه؟ اونم سی دی خودش و بهت نشون بده و بگه این فنسیه  یکی برا خودم برداشتم یکی هم برا هانیه اگه تو هم بخوای بگو برات بگیرم .... بعدش تو هم جو بگیرتت و بگی : این و بده به من برا هانیه یکی دیگه بگیر ... اونم قبول کنه ... بعدش فضولی نذاره تا ۴ شنبه صبر کنی و قبل از اینکه بدیش به آقای همسر خودت پلاستیکش و باز کنی و آهنگاش و گوش کنی و تازه اون موقع مغزت به کار بیفته که آخه اخمخ جون تو که کادو میخوای یه چیز دیگه بدی ... خوب از رو سی دی حدیث یکی برا محمد می رایتیدی دیگه  

ضد حال یعنی اینکه با بابات قهر باشی تازه مقصر ۲۰۰٪ هم اونه...بعدش تو هم باهاش حرف نزنی و اونوقت عمه ات بزنگه بهتون که میخواد بیاد خونتون تو هم کلی استقبال کنی که به به آخ جون که دارید میایید اینجا ... بعدش بابات به خودش بگیره  و فکر کنه تو از این خوشحالی که عمه ات بیاد اینجا که تو رو با بابات آشتی بده  بعدش تازه آقا برات کلاس بذاره(پارازیت ... خدایی این مورد آخری دیگه خیــــــــــــــلی ضد حاله و زور داره!)

ضد حال یعنی اینکه وقتی کسی نتونه بیاد دنبالت خودت مجبور بشی بیایی so زنگ میزنی ادونه آژانس بیاد دنبالت ... بعد که میری سوار میشی می بینی یدونه پیرپیرپیر مرد زپرتی اومده دنبالت بعدش تو دلت دو دستی بکوفونی تو سرت که الان این آقاهه میخواد با فس فس و سرعت ۲۰ منو ببره خونه ... لابد هم گوشاش سنگینه هم حواس درست و حسابی نداره ... بعدش آقاهه فس فس  که نکنه هیچ ... با ۱۰۰ تا سرعت بره اونم هیچ... تازه خونتونم بلد باشه نگو یه بار قبلاً رسونده بودت و کاملا یادش بوده... بعدش معلوم بشه اونی که حواسش معلوم نیست کجاست و زود فراموش میکنه کسی نیست جز خودت!

ضد حال یعنی اینکه با چشای خودت ببینی زمستون داره تموم میشه و هنوز تموم نشده تو دلت براش تنگه ....دلت بخواد بغلش کنی و نذاری هر جور شده بره ... ولی نتونی ...نشه ....آخه اخمخ هوا رو که نمیشه بغل کرد! آدم باید خودش عاقل باشه !

 ضد حال یعنی هرچی باور از خودت داشتی تا حالا ... همش کشک و دوغ بوده ... تو اونجوریا که فکر می کردی نیستی و یه جورای دیگه هستی ... ضد حال یعنی اینکه بفهمی اینهمه مدت میتونستی خیلی ها رو سرجاشون بشونی ولی مراعات زیادی کردی ! بفهمی که میتونستی مث خودشون باشی باهاشون ولی اون دل لامذهبت نذاشته ... تو همه ئ این مدت ... تو همه ئ این ۲۷ سال ... ای لعنت به هرچی دله !

اگه بازم بلتی بگو ضد حال یعنی چی (پارازیت....اهکی ... زرنگی ؟ خودم ضد حال نوار خالی و شلنگ آب و چراغ نفتی و ... بلدم ...تو  اگه راست میگی یه چیزای دیگه بگو !)