امروز ....

انگشتام و می ذارم  رو کیبورد و الکی تایپ می کنم، للتالتالتالاتلل .... منتظرم که بیایند...لتتانتباابابب ....نشد ... نمیاد ... دوباره الکی میتایپم ....لتالتالییلیباباباباب.....اه پس چرا هر کار میکنم نمیان؟هوشنگ خان میگه موقع نوشتن نه سعی کن زور بزنی که چیزی بنویسی و نه اینکه وقتی کلمات هجوم آوردند به مغزت سعی کنی جلوشونو بگیری ... راحت و ریلکس باش و آروم آروم شروع به نوشتن کن، بعد می‌بینی که کلمات خودشون به ترتیب و به نوبت پشت سر هم می‌آیند.... باشه چشم! از این به بعد سعی میکنم همین کار و انجام بدم خودش شعر میگه ... نمیدونی چقدر قشنگ ... چقدر لطیف ...انگار حرف دل همه رو میدونه ... انقدر زیبا حرفای دل و بیان میکنه که آدم کیف میکنه ... اگه اجازه داد بهم حتماً یکی از شعراش و میذارم اینجا

                                                             ****

بازم می‌خوام برم خرید ... هدف؟ معلوم نیست ... مکان؟ مشخص نیست ... هزینه؟ تا ببینم چی پیش میاد! ... همراه؟ سارا و احتمالاً حدیث ....خسته نمیشم؟ I don’t know ... ذوق می‌کنم؟ تا دلت بخواد...الان خوشحالم؟ دارم گردو میشکونم .... چرا؟ آخه این دیگه پرسیدن داره؟ هر خانومی موقع خرید کیف عالم و میکنه و حسابی قند تو دلش آب میشه ... محمد چی پس؟ شب قیافه اش دیدن داره ! (پارازیت ... خیلی هم دلش بخواد اصلاً همش بخاطر اونه که دارم می‌رم خرید!) ... خبرجدید؟ بنزین بدون سهمیه بندی لیتری 150 شد ... نتیجه؟ کسی دوا درمونی چیزی سراغ نداره برای کابینه ؟ ... چرا؟ چون مث آواره ها دارند ویلون و سیلون دور خودشون می چرخند! مگه دارند چی کار می کنند؟ فقط الله اعلم ... خودشونم نمی دونند... چاره چیه؟ حالا برا کابینه هم نشد عف نداره ولی برا مستر پریزیدنت یه فکری باید کرد ... یه قرص آبیی قرمزی چیزی باید خوروند بهش ... وضعیتش بحرانیه ... تکلیفمون با هسته و انرژی و آمریکا و اصلاً کل دنیا و ضرب الاجل و Deadline چی میشه؟  مامان L من می ترسم! ... با آدمایی که اذیتت می کنند چی کار می‌کنی؟ دوباره آرامشم و بدست آوردم، اولاً بهشون فکر نمی‌کنم ... دوماً هر شب دعاشون می‌کنم که خدا مشکلاتشون و حل کنه ... لابد زندگی خیلی بهشون فشار میاره  نفرت؟ دارم ازش فاصله می‌گیرم ... عشق؟ چیزیه که هر روز از وجودم به همه ی بندگان خدا می بخشم...ده برابر دریافت می کنم حتی؟ حتی...چرا؟ چون خدا میگه، مولا میگه، آقا بهزاد میگه... میگن تا نبخشی خدا هم نمی بخشه ... میگن تا نبخشی، اسیر و زندونی خشم و کینه و نفرت و شیطون هستی... میگن تا نبخشی به آرامش نمی رسی، میگن تو ببخش، حالا آدم بدا خودشون بمونند و کینه و نفرت و بدبختیاشون، حقشونه ... خودشون حب و بغض و کینه و نفرت و سیاهی و به مهر و محبت و گذشت و عشق و آبی و سفید، ترجیح میدند... میگن تا نبخشی عشق خدا تو وجودت حلول نمیکنه، ارتباطت باخودش و ملائکش کمتر و کمتر و آخرش قطع میشه ... میگن اگه نبخشی مولا ازت دلگیر میشه، وجودم نفسم، قلبم، دلم بهم میگه مولا تازه داره بهت توجه میکنه، از خودت ناامیدش نکن... افکار منفی؟ دارم سعی می‌کنم بندازمشون دور ... خبر جدید از خودت ؟ نمره هر دو چشمم یک شماره رفته بالا ... (پارایت ... خوب به سلامتی ! همین یکی و فقط کم داشتی) عوضش یک عینک خوشگل سفارش دادم ... بچه دوست داشتنی دورو برت؟ امیرعلی ... برنامه‌ات برا عید؟ می‌ریم شمال ویلای خواهر محمد، فقط میرم کنار دریا و به دریا نگاه میکنم یا نه چشام و می بندم و به صدای آب گوش میکنم و تا می‌تونم آرامش میگرم... خسته نمیشی؟ نوچ ! واسه چی خسته بشم؟ چندتا فیلم دیدی؟ یکی و نصفی ... اونی که کامل دیدی؟ Holiday ... قشنگه؟ خیلییلیلیلی... آرمش بخش و لطیفه، دوسش دارم بازیگراش؟ کیت وینسلت، کمرون دیاز، جود لا، اون آقاهه که تپله و اسمش یادم نیست ....تازگیا کی و خییییلی خوشحال کردی؟ بهزاد و... از اونجاییکه باید روزی یدونه پرینت رنگی از این پرینتر رنگیه بگیریم که جوهرش خشک نشه، روزی یدونه عکس شهرام ناظری براش پرینت میگیرم و می برم براش... ذوق میکنه؟ نه، فقط رو ابرا پرواز میکنه ... مگه ناظری و دوست داره؟ اوووه ! عاشقشه ... یه چیز جالب هم اینکه عاشقه آهنگای سنتیه مخصوصاً آهنگایی که توشون دف و سنتور و طمبور داره...  بس نشد دیگه اینقدر حرف زدی؟  چرا دیگه بسه .... (پارازیت ... باز ازصداسیما اومدند !!! من نمی دونم اینجا چه خبره ! باور کن اداره ما اونقدرها  هم مهم نیست که هی چپ و راست صداسیماییها پا میشند میان اینجا ... فکر کنم خود اداره مون ازشون دعوت میکنه که بیان ... دارند تبلیغ کارشون و میکنند! فقط دعا کن اون بچه بی ادبه نیاد اینجا که اگه بیاد خودم تنهایی پاشو قلم میکنم و بعدش خفه اش میکنم و آخرش میرم خودم و معرفی می کنم به پلیس!)