سال نو مبارک

پرستوهای شب پرواز کردند

قناری‌ها سرودی ساز کردند

سحرخیزان شهر روشنایی

همه دروازه‌ها را، باز کردند

شقایق‌ها سر از بستر کشیدند

شراب صبحدم را سر کشیدند

کبوترهای زرین بال خورشید

به‌سوی آسمان‌ها پر کشیدند

عروس گل، سر و رویی بیاراست

خروش بلبلان از باغ برخاست ...

یک سال به سرعت باد گذشت، برا من که سال خوبی بود، الهی برای تو هم خوب بوده باشه. البته همونطور که گفتم برای من سال خوبی بود ولی برای خیلی از خونواده‌ها سال خوبی نبود؛ امسال من به اندازه چند سال، آگهی ترحیم رو درو دیوارای شهر و پرچم سیاه جلوی در خونه ها دیدم، نمی دونم چرا ولی حس می‌کنم امسال مرگ و میر خیلی زیاد بود؛ تو اداره ما که دست کم 6 نفر عزیزانشون و از دست دادند؛ بشمر ببین چند تا آدم معروف و هنرمند فوت کردند، ناصر عبداللهی، پرویز یاحقی، خسرو شایگان، رسول ملاقلی پور، فکر کنم بابک بیات هم امسال مرحوم شد ...تازه اینایی که من یادم میاد، بقیه رو یادم نیست...خدا همشون رحمت کنه و یه صبر و شکیبایی درست و حسابی هم به بازماندگانشون عطا کنه.

 

 

 

*******

 

الان که دارم این پست و می‌نویسم نمی‌دونم دفعه بعد کی باشه که بتونم بیام و آپ کنم، به احتمال قریب به یقن تا بعد از سیزده نتونم بیام. به چند دلیل==< اول اینکه کامپیوترم باز ترکیده، منم دیگه حال و حوصله ندارم دوباره درستش کنم، دیگه بمونه تا یه کامپیوتر نو بخرم، دوم اینکه اداره هم که دیگه نمیام تا بعد از 13، حالا شاید نمیدونم به احتمال 2% دلم برا کامپولوتلم سوخت و خواستم درستش کنم که در اون صورت میام و آپ میکنم؛ سوم اینکه از سوم میرم شمال تا 12 (پارازیت ... البته اگه بتونم حریف محمد بشم که 7 روز مرخصی بگیره که 99% ممطمئنم عمری بتونم چون آقا خودش به همه گفته باید بیایند سر کار  بعد وقتی همه میان، خودش چطور میتونه نره؟ هاین؟) بنابر این بعد از ۱۳ میام دیدنتون و تمام بازدیدها رو پس میدم... ولی دعا کن وقت دیر بگذره... دلم نمی خواد زمان کنار آب و سبزی بودن زود بگذره ... اصلا دلم میخواد نگذره ... همونجور ثابت بمونه تا من پر بشم از سبز و آبی و آرامش ... (پارازیت ... البته به شرطی که کنار ساحل پر از گری گوری و جک و جواد نباشه !)

 

 

 

************

 

دیشب بابا گفت شهرام جزایری بدبخت مادرمرده رو گرفتند، انقدر دلم سوخت که حد نداره ... من اصولا دلم برا هر کسی که تو زندون اسیره می‌سوزه ، برا اونی که زندونی مشهوری هم هست که دو چندان می‌سوزه چون می‌دونم تقریبا روزی صد دفعه جد و آبادش و میارند جلو چشمش ... از خدا میخوام  یه کار کنه سر سال نویی اسرای سیاسی و چکی آزاد بشند ؛ چند و چوندنشم نمی دونم، اون خداست خودش بره یه فکری بکنه  که چطور ...

 

**********************

دیروز شله زرد ‌پختیم؛ سهم در و همسایه ها رو دادیم و مال خاله هام و داییم و خواهر محمد موند که ببریم بهشون بدیم. آخرین نفری که موند ژیلا بود؛ از خونه ژیلا که اومدیم نمیدونم چی شد که یدفعه چنان هوس هات داگ کردم که حد نداره ... حالا از یه طرف دلم هات داگ میخواد از یه طرفمم موندم حیرون چرا اینجوری شدم؟! بالاخره محمد سر راه از یکی از شعبات «شیلا» رفت ساندویچ گرفت؛ اگه بگم لذیذترین هات داگ عمرم و خوردم، باورت میشه؟ انقدر بهم چسبید که (پارازیت ... به قول فرزانه) خدا بدونه ! یعنی اگه ساندویچه رو نخورده بودما، خدا خودش باید رحم می کرد ...

 

************

 

امروز می‌خواستم نیام اداره، ولی شنبه‌یی یه اطلاعیه زدند رو برد که هر کی بیست و هشتم نیاد اداره، تمام تعطیلات عید جزء مرخصی براش حساب میشه، هیچی دیگه نتیجه اخلاقی اینکه الان اداره‌ام، حالا تازه با این همه هارت و پورت نصف اداره  الان مرخصی‌اند! من که هیچ کاری برا انجام دادن ندارم درنتیجه اومدم اینترنت و گشت می‌زنم برا خودم! تا اینا باشند که هی زور نگند به بچه مردم!

**********

 امیدوارم سال 1386 و با شادی و خنده و خوبی شروع کنی و سال جدید واقعا برات سال جدیدی باشه، در همه زمینه‌ها، زندگی، کار، دوست و .... دلم میخواد برات دعا کنم که خدا همه عزیزانت و برات صحیح و سالم نگه داره و حالا حالاها رنگ غم و غصه رو نبینی و غم و غصه جرأت نکنن از یه فرسخی تو رد بشند. اگر مشکل و گرفتاریی داری، از خدا می‌خوام گره کارت و هرچه سریعتر باز کنه و از دردسر رهاییت بده؛ تا سال دیگه، شاد ، موفق و تندرست باشی دوست من.