...

 آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است....... یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکبست‏
روحم درد میکنه، یه قسمتی در بالای پیشونیم یا به موازات چشام در پشت سرم یا شایدم یه جایی تو قلبم شایدم یه نقطه ای تو دلم، درد میکنه؛ روزنامه رو باز می کنی ببینی دنیا دست کیه که میبینی با تیتر درشت سخنان پرزیدنت محبوب و چاپ کردند: آمریکا اگه مرده بیاد جلو، اگه جرات داره یه حرکت بکنه که تا بشونیمش سرجاش، کم الکی که به من نمیگن محمود خله! میری صفحه بعد، از گرونی و نداری و بدبختی و کتمان همه اینا نوشته، میری جلوتر فوتبالیستا افتادن به جون هم این به اون میتوپه اون به این، بازم جلوتر، نمیدونم کجا و کجا و کجای دنیا مردم یا افتادن به جون هم و هی همدیگه رو می ترکونن یا از نداری و گشنگی تلپ تلپ میفتن میمیرن، یا ای لعنت به این رژیم صهیونیستی، بازم جلوتر، حوادث و بکش بکشای داخلی... از خیر روزنامه میگذری، میشینی پای تلویزیون تاکه روشنش میکنی یه الف دختر بچه چادری و با چفیه است چپیه است نمی دونم چه کوفتیه با همون و داره نشون میده که میگه: آمریکا غلط کرده بخواد مارو اذیت کنه.. پدر پدرسوخته اش و درمیاریم (پارازیت... یکی نیست بهش بگه آخه جقل خنگ احمق، د آمریکا اگه پختون کنه میشید مث عراقیا که، با چه پشتوانه و اطمینانی داری واسه خودت جیغ جیغ می کنی؟ این آمریکا اگه یکی بود لنگه خودتون که باید تا حالا صد تا کفن پوسونده بودید، برو خدا رو شکر کن که فعلا داره از روش جواب احمقان خاموشیست استفاده میکنه! ولی سیاستمدارانه داره پدر پدر جدمون و در میاره!) کانال و عوض میکنی مث کانال قبلی، میری ماهواره، همش تبلیغ و تبلیغ و تبلیغ، تمام کانال خوبا سیگنالاشون عوض شده، میری یه فیلم پیدا میکنی که بذاری ببینی بلکه اعصابت بیاد سر جاش، هنوز فیلمه شروع نشده صدای داد و بیداد و عربده های گوشخراش وحشتناکی مجبورت میکنه صدای تلویزیون و ببندی و گوش کنی ببینی جریان از چه قراره؟ هیچی، میخواستی از چه قرار باشه؟ اون ساختمون کناریه با همسایه اش دعواش شده و وسط کوچه اومده داره آی نفس کش بازی درمیاره! سرت و میگیری بالا، میخوای داد بزنی ولی نمیتونی، با زارترین قیافه به سقف اتاق زل میزنی، البته منظورت سقف نیست بلکه خداست ولی چه کنم که تو انسانی و برد دید تا همون سقف اتاقه: خدایا خسته شدم! جون هرچی مرده اندکی آرامش، فقط اندکی، زیاد نده رودل میکنیم، فقط یه ذره، یه جیزگول اندازه سر سوزن، آخه تا کی باید اینهمه استرس و فشار و تحمل کرد و دم نزد؟ تا کی؟ به خودت قسم خستیه شدم!
 به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد _____ هر دلی از حلقه‏ای در ذکر یا رب یار بست‏
با محمد شرط کردی که امسال هیچ خبری نیست، اونم مثل همیشه اون لبخند مسخرهه رو که از صد تا فحش بدتره میاره گوشه لبش و میگه عزیز من ساده ای! حالا میبینی چقدر هیچ خبری نیست! قفل صندوق عقب ماشین شکسته دقیقتر بگم شکوندنش، شونصد تا مکانیکی و پشت سر گذاشتید همه متفق القول گفتند اینی که میخواهید پیدا نمیشه باید در صندوق و عوض کنید! ناچار تصمیم میگیرید آخرین راه و هم برید بعد اگه اونم نشد دیگه مجبورید در صندوق و عوض کنید؛ شال و کلاه میکنید و راه میفتید سمت اون پایین مایینا میدون شوش اون طرفا تا محمد بره از اون اوراغ فروشیا اون قفله رو بگیره، انقدر شلوغه که خدا میدونه، تا چشم کار میکنه زن و دختر چادری و مردای چفیه/چپیه به گردن! زیرچشی محمد و نگاه میکنی، لبخند حرص درآره رو گذاشته کنج لبش و میگه: بفرما خانوم تحویل بگیر! بهت که گفتم، اینا از این راه نون میخورن، اگه نرن از گشنگی مردن! از رو نمیری روتو میگیری سمت پنجره و میگی: نخیرم، اینا برا راه پیمایی که نیومدن بیرون، اومدن خرید کنن، خوب شب عیده دیگه! هنوز حرفت تموم نشده که چشمت میفته به دستای خالی مسافرین و مغازه های باز بی خریدار، دریغ از حتی یه مشتری که پشت ویترین یه مغازه ایستاده باشه... لبخند محمد عمیقتر میشه و سرش و تکون میده و میگه: باشه، اگه دوست داری بگی حرف حرف خودته، قبول؛ ولی هیچ کدوم اینا حتی یه کیسه فریزر هم دستشون نیست که بگی از خرید اومدن! ترجیح میدی دیگه لال مونی بگیری! این حماقت چند میلیونی همچنان ادامه داره، فقط موندی این وسط که آخه مگه میشه اینهمه احمق تو شهری که توش زندگی میکنه وجود داشته باشه!!!!!
 من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می _____ زاهدان معذور داریدم که اینم مذهبست‏
پ.ن.ملت غیور همیشه در صحنه گندی زده بودن به خیابونا که بیا و ببین!!!