قوانین ...

مطمئنم تا حالا همه تون قوانینی رو که مورفی از قلم انداخته میدونید ولی من میخوام بازم ازشون حرف بزنم:  

 قانون صف: 

اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد. 

شما میتونید این قانون را در پمپ بنزین و یا بانک رفاه کاگران شعبه بلوار کشاورز امتحان کنید و با تمام وجود ایمان بیارید به این قانون! 

 قانون تلفن:
اگر شما شماره‌ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود.
  

و از اون بدتر اینکه یک همجنس شکاک بدبین تلفن و جواب بده و بعد از اینکه تو کلی ازش عذر خواستی که بابا به جون مامانم و به دست بریده ی حضرت ابوالفضل من اشتباه گرفتم تلفن شما رو، بهت بگه: آره جون عمه ات اشتباه گرفتی! منکه میدونم تو زن...... ........... . ........... .............(پارازیت... اینا جاخالی نبودند ها الفاظ رکیک بودند که مثل نقل و نبات از دهان اون شخص محترم منطقی! بیرون اومدند) با شوهرم کار داشتی ولی تا دیدی من برداشتم گفتی اشتباه گرفتی! بیچاره ات میکنم و ........! و در صورتی که مردباشی، تلفنت رو یک فروند سیبیل قلچماق گردن کلفت جواب میده و .... من اگر جای تو بودم خودم میکشتم از بدشانسی و بدبختی زیاد! آخه کور بودی ندیدی داری چه شماره ای میگیری؟ خوب شد حالا گیر این دیوونه زنجیری افتادی؟ هاین؟   

قانون تعمیر:
بعد از این که دست‌تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.
  

یا مثلا موقع غذا پختن وقتی خوب بو پیاز داغ و قورمه سبزی گرفتی، خاله بزرگ مامان جان یا بابا جان هوس دیدنت رو میکنه و تو هم از همه جا بی خبر و با فکر اینکه چرا همسرت اینقده زود اومده، در و باز میکنی و ... دیدن رشد 2 عدد شاخ خوشگل رو سر جنابالی و قیافه متعجب خاله جان که اتفاقا خیلی هم قانون و مقرراتی و منظمند، دیدن داره! چیه فکر کردی از خوشگلیت تعجب کرده؟ نه جونم! آخه کجای تو خوشگله؟ اون دستمال سبزی که به سرت بستی با اون پیش بند نارنجیت و اون شلورک آبیت و اون قیافه شکر پنیرت که نکردی یه رژ لب کمرنگ بزنی که بلکه یه نموره حال بیاد یا اون بوی معطر پیاز داغ و قورمه سبزیت؟ هاین؟ کدومش آخه؟ میخواستی امشب غذا درست نکنی! چی از کجا میدونستی که مهمون میاد برات؟ این دیگه مشکل خودته باید میدونستی! تو هنوز شانس گل و بلبل خودت و نشناختی که چه گندی؟ آخه به چه امیدی اون ریخت و قیافه رو برا خودت درست کردی؟ هاین؟
 قانون حمام:
وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد. 

 شایدم تلفنتون زنگ نخوره و از اون بدتر اتفاق بیفتد: یادت رفته باشه قبل از حموم رفتن کلید را از پشت در برداری و درنتیجه همسر دلبندت زنگ در را بزنه ولی تو نتونی در رو براش باز کنی، چون هم نمیتونی خیس و تیلی بیایی بیرون چومکه سرما میخوری دومندشم اینکه تو اصلا صدای زنگ و نمی شنوی یعنی صدای آب نمیذاره بشنوی صداش و. پس علی‌رغم تمام احترامی که برای شوشو جان قائلی، مجبوری کمِ  کم 20 دقیقه ای پشت در معطل نگهش داری! تازه لابد همسایه روبرویی تون هم اون طرف در خونه شون مجبور میشه بیست دقیقه ای معطل بمونه چون فضولی بهش اجازه نمیده راهش و بکشه و بره، پس همونجور یه لنگه پا پشت در وامیسته و از اون سوراخ چشمی نگاه میکنه تا بلکه بفهمه بالاخره شوهرت و به خونه راه میدی یا نه خیال نداری حالا حالا بهش اذن دخول بدی؟! لابدم پیش خودش فکر میکنه: واقعا که دوره آخر زمون شده! زن هم بود، زنای قدیم! نگاه تو رو خدا دختره ی ورپریده یه ساعته (!) پسره رو نگه داشته پشت در و راهش نمیده! عجب زمونه ای شده خواهر!

قانون روبرو شدن:

احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش می‌یابد.
مثلا عشقت کشیده اداره رو دودر کنی، پس زنگ میزنی به رئیس جان و میگی برات مجلی پیش اومده و نمتونی امروز و بری اداره، بعدش بلند شی دست دوستی، همسری، مادری، کسی رو بگیری ناهار بری رستوران؛ اونوقتش عد تو همون رستورانی که جنابالو تشریف بردی، رئیستون هم از طرف اداره (بعد از همایش) ناهار دعوت داشته باشه و .... بقیه شو دیگه دوست ندارم بگم فقط برای بار هزار میگم تو رو برو بمیر با این شانسی که داری! اه اه اه! آخه آدم هم اینقد بدشانس؟! واقعا که!
 
قانون نتیجه:
وقتی می‌خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی‌کند، کار خواهد کرد. 

دقیقا! حتی نیازی نیست که خرابی ماشین و بخوای ثابت کنی، این امر در مورد خرابی و بی تربیتی مسئول دبیرخونه تون هم صدق میکنه! کافیه یه بار جلو رئیستون باهاش تماس بگیری و برای اینکه رئیستون هم بفهمه که چقدر این خانوم بددهن و بداخلاقه، گوشی رو بذاری رو بلند گو، اونقتش برخلاف همیشه، اون خانوم چنان تو رو تحویل بگیره  و حال و احوالی ازت بپرسه که خودت بمیری از خجالت و ناراحتی! خوب شد دماغت سوخت؟ دیگه زیرآب کسی و نزنی ها! حالا هرچقدرم اون آدم بد و منفی و سیخونکی و رو مخ باشه! تو  که اینقدر بدشانسی حق زیرآب زدن نداری! دهه!

قانون مرخصی (این قانون رو خودم اضافه کردم):
اگه قرار باشه 2 ساعت زودتر بری خونه، مجبور میشی 4 ساعت بعد از پایات ساعت اداری بری خونه! 

مثلا فرض کن که واقعا کار مهمی برایت پیش بیاید که حتما حتما باید 2-3 ساعتی زودتر بری خونه و یا حتی ممکنه حالت خیـــــــلی بد باشه و مغزت هی پشت سر هم ارور بده و خلاصه به سلامتی رو به موت باشی و دیگه نتونی چند ساعت باقی مونده رو بمونی اداره، میری پیش رئیستون و مث بچه آدم ازش مرخصی ساعتی میگیری، اونم با هزار ناز ادا و کرشمه و چشم و ابرو برگه تو امضا میکنه، فقط بهت میگه ممکنه ازتون خواهش کنم قبل از رفتن این کاری و که از دفتر آقای دکتر (رئیس سازمانتون) برامون اومده رو انجامش بدید؟ بعدش دیگه میتونید تشریف ببیرید! بعد برگه رو که نگاه میکنی می بینی یک فروند کار خفن فوری فوریه که حداقل یه روز و نصفی وقت میخواد تا تموم بشه! اونروز و که زود نمیری هچ، مجبور میشی فردا و پس فرداشم تا بوق سگ تو اداره بمونی و تو سر خودت بزنی! تا دیگه تو باشی هوس مرخصی ساعتی گرفتن به سرت نزنه!