من میدونم که تنها دو گروه نمی تونن افکار خود رو عوض کنن: دیوانگان تیمارستان و مردگان گورستان.*
اما باور کن هستند افرادی که نه مرده هستن و نه کاملا دیوانه، ولی نمیتوانند افکارشان را تغییر دهند؛ البته تا دلت بخواهد خل و چل میباشند و در بسیاری مواقع گفتاری نظیر دیوانگان دارند و رفتاری مانند ایشان از خود بروز میدهند؛ دو دفعه البته که دیوانه وقتی حرفی را میزند، مکررا آنرا تکرار مینماید و اگر دوباره از او بپرسی، باز، همان حرف را تکرار میکند و از آنجائیکه عقلی در سر ندارد، پس از احدی نمیهراسد و اگر برای بار سوم از او بپرسی، هم حرفش را دوباره تکرار مینماید و هم یک پس گردنی محکم پس کله مبارک میزند که دیگر تو باشی که اینقدر سر به سر یک دیوانه نگذاری و یک سوال را هی تکرار نکنی! مگر آخر یک سؤال را چند بار میپرسند آنهم از یک دیوانه؟! و اگر باز هم ازو بپرسی، آنوقت است که دیوانه به رویت لبخندی میزند و به رسم دوستی دستت را میفشارد و ورودت را به دنیای دیوانگان خوشامد میگوید؛ ولی شاید هم ازت بترسد و فرار کند؛ این را دیگر نمیدانم، آخر رفتار دیوانگان قابل پیشبینی نیست فقط این را میدانم که دیگر به او ثابت شده است تو از او دیوانهتری؛ ازیرا که آدم عاقل اینهمه سر به سر یک دیوانه نمیگذارد چومکه هم خدای را خوش نمیآید و هم اینکه اگر بزند بکشتت، هم حقت بوده و هم حکم برائتش را میگیرد! حتی ممکن است خانواده دیوانه تو را یعنی البته بازماندگانت را سو نمایند به این دلیل که باعث آزردگی و ناراحتی جگرگوشهشان شدهای! پس دیوانه با خل و چل تفاوت دارد از این روی.
خل و چل ولی چون نیمچه عقلی در سر دارد به اندازه یک فندق و یا شاید نخود و شایدم عدس، اگر یک سوال حساس و مهم را ازش بپرسی اول سر حرف خود میایستد و کوتاه نمیآید که نمیآید؛ اگر دوباره بپرسی، با شک و تردید باز هم سر حرف خود میایستد ولی برای بار سوم اگر سوالت را همراه با یک پخ (pekh) کشدار از او بپرسی، آنموقع است که به غلط کردن میافتد و حرفش را پس میگیرد و هرچه تو گویی همان را قبول می کند حتی اگر در روز روشن بگویی الان شب است، او قبول میکند! نظیر این این خل و چلان را میتوانی در کلاسهای درس فراوان ببینی! این جانوران تا معلم یا استاد را میبینند که پشت به تخته دارد و درحال نوشتن مطلبی روی تخته است، آنچه ادا و شکلک در چنته دارند رو میکنند به این امید که معلم پشتش به ماست و ما را نمیبیند و ما فقط از این طریق تنها دل خود را خنک مینمایی و بس! ولی به محض اینکه معلم رویش را به سمتشان کند، همه از دم سوسک و پشه می شوند، و نه انگار که همینان بود که آن حرکات ژانگولری را از خودشان در میکردند! اگر خوب دقت کنی باز هم نظیر این خل و چلان را خواهی یافت... همانها که همسو با جهت وزش باد گاه سمت چپ می روند و گاه سمت راست! شناختیشان؟ آفرین! همانها را می گویم...
هیچ وقت امید رو از کسی سلب نمیکنم. شاید این تنها چیزیه که داره.
خدایی خیلی پسته اون کسی که امید دیگری و ازش میگیره اصلا مریضه، خیلی مریضه! آخه دیگه امید هم چیزیه که کسی از کسی دریغ کنه؟! *جملات من برگرفته از سررسید خیلی زیبای گروه من است که استخراج و تنظیمش با شورای مرکزی تقویم موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران است.