خانه آنجاست که ...

پنجشنبه است؛ روز تعطیلت را تا لنگ ظهر می خوابی بدون کوچکترین احساس عذاب وجدانی. بعد یک لیوان شیر نسکافه درست می کنی برای خودت. امروز از آن روزهاست که حال و حوصله انجام هیچ کاری را نداری. کمی سر خودت را با برنامه های ماهواره گرم میکنی ولی چیزی توجه ات را جلب نمی کند، مدتی را به گشتن در آرشیو فیلمهایت سر میکنی ولی باز هم هیچ فیلمی جذبت نمی کند؛ می روی سراغ کتابهایت ولی همه شان سیخونکی هستند، از همانها که باید حس و حالش باشد که بخوانیشان، تمام کتابهای لمپن و وقت پرکنکت را خوانده ای و محض رضای عمر نکرده ای یک دانه را نگاه داری برای روز مبادایت! به ناچار، ناامیدانه نگاهی به اطرافت می اندازی، خانه پر از شلوغی ست، کیفت وسط میز ناهارخوری با دل و روده ی باز، ولو شده است، کنار تلویزویون و سینما خانوادگیت پر است از فیلهما و سی دی های دیده نشده، روی اپن آشپزخانه بسته هایی که دیروز خریداری کردی و ولشان کردی به امان خدا، به رویت دهن کجی می کنند، دست می کشی روی لبه مبلهایت، به قطر دو میلی متر گرد و خاک می نشیند روی انگشتانت... یکباره انگار به تن خسته و بی حوصله ات برق وصل کرده باشند، سریع از جایت برمی خیزی و می افتی به جان خانه. اول از همه از اتاق خواب شروع می کنی، ملافه تخت و پتو و روبالشتی ها را عوض می کنی، وسایل اضافه ی روی میز توالت را بر میداری و نیمی را حواله سطل آشغال می کنی و نیمی دیگر را روانه ی کشوها، کتابهای روی پاتختی ات را سر و سامان می دهی و آنهایی را که خوانده ای می گذاری در کتابخانه و نخوانده ها را می گذاری همانجا بمانند، این اتاق دیگر کاری ندارد بجز جارو و گردگیری، حالا می روی سراغ پذیرایی و نشیمن، تمام وسایل روی مبلها و میز پذیرایی را بر میداری، در کیفت را می بندی و می گذاریش یک گوشه در اتاق کار، وسایل خریداری شده ی ولو شده روی اپن را پخششان می کنی و هر بسته قرار می گیرد سر جای خودش. حالا نوبت دستمال کشیدن و گردگیریست، اول گاز را تمیز می کنی بعد اپن را و بعد جاهای دیگر را... آخر سر هم یک جاروی مشتی می کشی به کل خانه و خسته ولو می شوی روی مبل؛ ولی باوجود انجام تمام کارهایی که کردی هنوز یک جای کار می لگند، خانه ات هنوز آن گرما و صفای یک خانه ی امن و درست و حسابی را ندارد، نگاه به اجاق گاز خالی از قابمله می اندازی و می فهمی چه چیزی کم است. سریع می روی سراغ فریزر یک بسته گوشت چرخ کرده را خارج می کنی و میگذاری در ماکروویو که دیفراست شود بعد ظرف پیازداغت را از یخچال خارج می کنی به همراه رب گوجه فرنگی، فلفل دلمه ای، سرکه خرما و پنیر پیتزا، کمی هم جعفری خرد شده داری، آنها را هم بر میداری و می روی سراغ گازت، قبل از اینکه کارت را شروع کنی 5 عدد سیب زمینی خیلی گنده را برمیداری، پوستشان را می کنی، می شوریشان، خردشان می کنی به چند تکه، می ریزیشان درون ظرفی و ظرف را پر از آب می کنی تقریبا، داخل ظرف 25 گرم کره، کمی نمک و فلفل و زردچوبه می ریزی و می گذاریش روی گاز تا بپزد، حالا میروی سراغ گوشت چرخ کرده ات، خوب تفتش می دهی با پیاز داغ، جعفری و فلفل دلمه ای خرد شده و کمی پنیر رنده شده، بعد که خوب سرخ شد، یک دانه عصاره ی پیاز+ یک دانه عصاره ی سیر+ یک دانه عصاره ی گوساله یا مرغ را پودر می کنی+ کمی پودر کاری+ نمک به میزان لازم+ زردچوبه+ فلفل به میزان دلخواه+ پودر آویشن و خیلی کم دارچین را هم به آن اضافه کرده و با هم مخلوطشان می کنی و میریزی درون ملاتت، مدتی که تفتشان دادی، کمی سرکه خرما و کمی هم آبلیمو اضافه می کنی بهشان و بعد اندازه یک قاشق چای خوری سر خالی رب گوجه فرنگی را بهشان اضافه میکنی؛ خوب حواست هست که رب گوجه فرنگی ات نباید از این مقدار بیشتر شود کمی آب میریزی درون ماهی تابه ات و درش را می بندی تا گوشتت خوب بپزد، بعد از نیم ساعت هم ملات گوشتت آماده است و هم سیب زمینی ات خوب پخته شده است؛ سیب زمینی ات را با شیر خوب له و لورده اش می کنی، یادت هست که پوره ات نباید خیلی سفت باشد که هیچ تازه باید کمی هم شل باشد، اگر دوست داشتی یه نموره هم خوشمزه تر شود، می توانی بهش کمی کره و خامه هم اضافه کنی، حالا می روی سراغ گوشت سرخ شده ات، گوشت را میریزی درون یک ظرف پیرکس مستطیل یا بیضی شکل و خوب پخشش می کنی کف ظرف، بعد پوره ی سیب زمینی را عین کره که می مالی روی نان تست، می مالی روی ملات گوشتت، سیب زمینی باید تمام سطح ظرف را بپوشاند، انگار کن که ظرفت دو لایه دارد، لایه اول گوشت و لایه دوم سیب زمینی، حالا ظرفت را می گذاری دورن فر و می گذاری با حرارت 150 درجه سانتیگراد مدت نیم ساعت تا 45 دقیقه آن تو بماند؛ 5 دقیقه آخر که می خواستی ظرف غذایت را از فر خارج کنی، پنیر پیتزا را میریزی روی سیب زمینی ات و لایه سوم را تشکیل می دهی؛ بعد از 5 دقیقه کاتج پای خوشمزه ی تو آماده ی خوردن است! تمام این مراحلی که تعریف کردم برایت بیشتر از 5 ساعت وقت نازنینت را می گیرد و حسابی خسته ات می کند حتی یادت می رود که تو از وقتی بیدار شده ای تا این لحظه فقط یک لیوان شیرنسکافه خورده ای و بس؛ ولی از حاصل کار راضی هستی، به عنوان حسن ختام برنامه میروی حمام و یک دوش حسابی می گیری، خودت را به بهترین وجه ممکن می آرایی و راضی از کار مفیدی که انجام دادی، لم می دهی روی مبل. بوی خوش غذا فضای خانه ات را پر کرده است، به اطرافت نگاه می کنی، اینجا محل زندگی توست و درست در همین لحظه حس می کنی اینجا دنج ترین و امنترین مکان روی زمینست برای تو. صدای چرخش کلید در قفل در ،خبر از آمدن همسرت می دهد، پس با لبخندی به پهنای صورت می  روی به استقبالش.