جناب رئیس!!!

جناب آقای مدیرکل گربه صفت به ظاهر محترم، 

 ازت بدم میاد به وسعت تمام خشکی ها و دریاها! ازت ناراحتم به قدر از زمین تا آسمون و مطمئن باش حساب ما با تو، موکول شد به روز حساب! 

چطور تونستی با اون وقاحت چشم بپوشی از 10 تا خانم حاضر در جلسه و فقط مخاطب قرار بدی آقایون رو؟ چطور تونستی توانایی مدیر ما را که دست بر قضا خانمی بسیار باسواد، بسیار توانا، بسیار دلسوز و بسیار صادقست ببری زیر سؤال؟! فقط به صرف اینکه او زن بود و زیبا بود و ابروهاش همانند پاچه ی بز نبود و سیبیل چخماخی نداشت اون رفتار اهانت آمیز را داشتی؟ برایت متاسفم که زنت زشت و نازیباست؛ متأسفم که خنگ هم هست لابد، متأسفم که نمی توانی برای انجام کوچکترین کاری روی او حساب کنی اصلا برای داشتن تمام عقده های وجودیت متاسفم! رفتار دیروزت که اینطور نشون میداد تو از لیاقت و کارآمدی، از جونی و زیبایی، از صداقت و صراحت کلام مدیر من ناراحتی! با اینکه دفعه ی اولی بود که می دیدیمت و تو ما را میدیدی، چنان شمشیر را از رو بسته بودی برای مایی که کوچکترین وقفه ای در انجام امور محوله ایجاد نمی کنیم، که اگر کسی نمی دانست فکر می کرد بارها و بارها ازت توبیخ و تنبیه گرفته ایم و حال تو برای بار هزارم داری ما را زیر سؤال می بری! از چه ناراحت بودی؟ اینکه مجیزت را نگفتیم؟ کفشت را تمیز نکردیم؟ برایت زبان نریختیم؟ ازاینکه هر کدام بعد از یه سلام خشک و خالی شروع کردیم از کار خود گفتن؟ تازه حواست که بود ما فقط از کارمان گفتیم و کوچکترین مبلاغه و تعریفی از خود نکردیم، یعنی کاملا برعکس تمام آقایون سیبیل کلفت حاضر در جلسه که تا زیر زانو برایت دولا شده بودند و آنقدر ازت تعریف و تمجید می کردند که بهمان حالت تهوع دست داده بود! تازه بعد از تو، چنان کارهای خودشان را بزرگ جلوه می دادند که اگر نمی شناختیمشان فکر می کردیم اینها عجب کارهایی انجام داده اند که ما خبر نداشتیم!!! همان رئیس روابط عمومی که مظلوم نمایی می کرد و از کارهای نکرده اش تعریف می کرد چنین و چنان، برایت تعریف کرده که پارسال تمام کارهای همایش و کارگاه آموزشی را انداخت رو دوش من و خانم مدیر و بسیار ناجوانمردانه دست ما را گذاشت تو پوست گردو! برایت تعریف کرده که پارسال شرط کرد با ما یا نفری 400 هزار تومان برایمان پاداش در نظر بگیرید یا کار را خودتان انجام دهید؟! برایت تعریف کرده من و خانم مدیر یه اتوبوس مهمان خارجی مرد را تا ساعت 10 شب دور شهر گرداندیدم و برایشان توضیح دادیم چی به چی است و خود ساعت 11 شب رسیدیم خانه؟ کار ما کار نیست و کار این آقا کارست؟! اصلا هیچ... ولش کن؛ حوصله ندارم مدام رفتار ناشایست و زشت دیروزت را به یاد بیاورم و حرص بخورم، فقط همینقدر بدون که ازت بدم میاد به وسعت تمام خشکی ها و دریاها و ازت ناراحتم به قدر از زمین تا آسمون!!!