مطبخ دوست داشتنی من!

فضای فیلم کاملا زنانه و از نوع بسیار بسیار عشقولانه می باشد (با لحن زیزیگولو بخوان)؛ به دلیل استفاده ی فراوان از رنگهای شاد و فرحبخش، تو از اول تا آخر فیلم تنها مشغول جذب انرژی مثبت می باشی و دلت می خواهد از همان ابتدا تا همان انتها در آشپزخانۀ آتیه خانم بمانی و جنب و جوش زنان سرخپوش مطبخ را نظاره کنی و در دل قربان بروی آنهمه آرامش را.  

از مطبخ که خارج شوی، دوست داری مدتهای مدید روی آن صندلی لهستانی های زیبا بنشینی و اول یک پرس چلو و مرغ ترش مشتی سفارش دهی که البته در کنارش باید حتما حتما زیتون پرودۀ فرد اعلا هم موجود باشد و بعد از تناول هم احتمالا نیاز به کشیدن یک دانه سیگار لایت پیدا می کنی که در کنارش حتما دلت یک استکان چای داغ دیشلمۀ قند پهلو هم می خواهد. مدتی را در سکوت اطرافت را نظاره می کنی و بعد به سرت می زند بروی بیرون و قدم زنان از هوای بارونی پاییزی لذت ببری، بروی کنار تالاب مثلا؛ پس از یک گردش حسابی و جانانه شاید هوس یک فنجان شیرنسکافۀ داغ داغ  کند دلت، ولی متاسفانه آنجا در رستوران محبوبت تنها غذا و چای سرو می کنند و شیرنسکافه را باید بروی کافی شاپ نوش جان کنی، پس بی خیال شیرنسکافه می شوی و برمی گردی به رستوران و می روی طبقه ی بالا در اتاق عزیزآقا!  

آنجا که دیوارها آبی تیره اند و پردهایش از برف هم پاکتر و سپیدتر، کف اتاق چوبیست و با گلیم پوشانده شده است و در کنار یک دست میز و صندلی لهستانی، یک سرویس خواب دو نفره ی بزرگ هم خودنمایی می کند. به کنار پنجره می روی و از آنجا زل می زنی به حیاط پر درخت پشت خانه و شرط بندی آتیه و دخترش را سر بردن غذا به اتاق عزیزآقا نظاره می کنی و در دل آرزو می کنی ای کاش این صحنه ها هرگز تمام نشوند.  

اول صبحی دلم یک هوای بارانیِ تمیز برای تنفس، یک جنگل سرسبز و پر درخت با بوی خاک باران خورده، یک رستوران با همان شکل و شمایلی که آن بالا گفتم برایت، یک غذای لذیذ شمالی (همان مرغ ترش خوبست) برای ناهار و یک فنجان شیرنسکافه داغ داغ داغ خوشمزه  می خواهد و دلم یک محیط گرم دوستانه و کاملا زنانه نیز می خواهد، محیطی نظیر همان مطبخی که توصیفش را کردم، مکانی تمیز و گرم با ظرفهای پر شده از سیرترشی و مربا، پر از سبزی های تازه و تمیز با اجاق گازی که انواع غذاهای لذیذ رویش در حال پخته شدنست، دلم یک همچون فضایی را می خواهد هم الان!