...

بدم میاد وقتی گلوم درد میکنه و اصلا حال و حوصله ی صحبت کردن ندارم اونوقت هی این تلفن لعنتی اداره زنگ بخوره... آی بدم میاد، آی بدم میاد!  

بدم میاد وقتی یه عالمه کار دارمو این کنیز حاج باقر* هم وایساده باشه بالا سرم و با غرغر منتظر نگام کنه، اونوقت تا بیام برگه‌ها رو به هم منگنه کنم، سوزن منگنه‌ام تموم بشه... آی بدم میاد... آی بدم میاد!  

بدم میاد وقتی در مقابل اصرار یکی برای انجام کاری بپیچونمش ولی اون پرروتر از من پیچیده نشه...کَنِه!!! خوب وقتی یکی می‌پیچوندت بپیچ دیگه... آی بدم میاد از آدمای پر رو... آی بدم میاد! 

بدم میاد از آدمایی که هر وقت نیاز به کمک دارند تو کنارشونی و مشکلشونو حل میکنی اونوقت درست وقتی که تو نیاز به یاری داری و ازشون کمک میخوای، چشمه ی خیرشون از بیخ و بن خشک می‌شه و اصلا میمیرند! از این آدما بدم نمیاد بلکه حالم ازشون به هم میخوره!!! 

بدم میاد هی غبطه مردم کشورای دیگه رو بخورم... دلم میخواد اونا بیان به حال ما غبطه بخورند... غبطه به رفاهمون... به امنیتمون...به آسایشمون... به داراییمون... به هوای پاکمون... به شهرای زیبا و تمیزمون...به انسان دوستیمون... به رفتار درستمون با حیوانات... به صداقتمون... به صفامون... به رعایت عدالتمون... به تساوی حقوق زن و مردمون... به ............. افسوس می‌خورم به نداشتن تمام موارد بالا و بدم میاد غبطه بخورم به حال مردم کشورای دیگه که همه ی موارد بالا رو دارند...آی بدم میاد... آی بدم میاد! (پارازیت... دوست ندارم به کشورای بدبخت‌تر از خودمون نگاه کنم... انسان باید بهترین چیزها رو بخواد تا براش فراهم بشه چون اگه قرار باشه به بدتر از خودش فکر کنه و بعدش به اون جایی که هست راضی بشه، اونوقت باید یک عمر در جا بزنه و هیچ پیشرفتی نکنه... پیشرفت به نظر من از زیاده‌خواهی و آرمانگرایی انسان حاصل میشه)

ولی ...

خوشم میاد وقتی از گرمای طاقت فرسای بیرون که می‌رسم خونه، سریع برم زیر دوش آب یخ و اجازه بدم تمام عضلات منقبض شده ی بدنم با خیال راحت منبسط و ریلکس بشند...آی خوشم میاد... آی خوشم میاد!  

خوشم میاد گیلاسای یخ و خنک رو از تو یخچال در بیارم و بریزمشون تو کاسه بعد دونه دونه بخورمشون... وقتی گیلاس خنک رو می‌خورم تو گلوم احساس خنکی دلچسبی می‌کنم و آی خوشم میاد از این احساس... آی خوشم میاد! 

خوشم میاد سبزی خوردن تازه ی تازه رو بخرم، پاکش کنم، بشورمش، یک دسته ازش جدا کنم و خوب ریز ریزش کنم و بریزمش تو یه ظرف گود، دو تا خیار بزرگو روشون رنده کنم، چهار پنج تا گردو رو خرد کنم روشون، یه مشت کشمش هم اضافه کنم بهشون، یه کاسه بزرگ ماست کم چربی رو خالی کنم تو ظرف و بعد دو لیوان دوغ خنک خنک خنک رو هم همینطور و بعد خوب همشون بزنم با هم، یه ذره نمک و یه ذره فلفلو به همراه دو لیوان آب خنک هم اضافه کنم بهشون و آخر سر یه مشت نون جوی خشک تلیت کنم تو ظرف و حالا د بخور... آی خوشم میاد، آی خوشم میاد! 

خوشم میاد وقتی دم ظهر دلم داره ضعف میره از گرسنگی و دست بر قضا هیچ غذایی هم نبرده باشم اداره بعد یهو خانم مدیر مهربون با یه ظرف گنده کشک بادمجون از در اتاق وارد بشه و سوپرایزمون کنه اساسی... از این یکی خیلی خوشم اومد... تو فکر کن بعد از ۴ هفته تحمل گرسنگی یکدفعه مقابل اون کشک بادمجون فرداعلا قرار بگی... مگه مغزم رو خر لگد زده که بخوام رژیمم رو حفظ کنم... بره به جهنم هرچی رژیمه... آی خوشم میاد در حد ترکیدن بخورم اون غذای لذیذ رو... آی خوشم میاد!   

خوشم میاد درست وقتی انتظار چیزیو نداری، برات اتفاق بیفته... آی خوشم میاد... آی خوشم میاد!  

* مستخدم اداره مون که برای خودش یه پا رئیسه!!!