بهانه...

باران را بهانه کردم...قطع شد...
برف را بهانه کردم ...اب شد...
گم شدن کفشهایت را بهانه کردم...پیدا شد...
اصلا چرا می خواهی بروی؟
(نهال حیدری)

باز بودن یه پنجره رو چه جوری میشه فهمید؟

یه سنگ به طرفش پرت میکنیم.

صدایی میاد؟

نه؟نمیاد؟

خوب پس...باز بود.

حالا یکی دیگه...

شترق...

اه....باز نبود...
شل سیلور استاین

بپرسید چرا...

هر کس بطریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا...دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند حرفی نیست
از دوست بپرسید چرا میشکند....

ساقی

بر لبش یاقوت احمر می کشم
از شراب لعل...ساغر می کشم
تا که یابد مشک و عنبر بوی ناب
موی او بر مشک و عنبر می کشم
ساقی من هر چه میریزد به جام
تلخ یا شیرین همه سر میکشم(پارازیت....تو یه رقت این کارو نکنیا...اومدیم و شوکران داد  بخوری...)
قمری بشکسته بالم من ولی
باز هم تا کوی او پر می کشم
گر بیاید یارم از شهر غریب
پای او بوسیده در بر می کشم...
اثر شهین طاهری

من و دل...

اروم اروم رفته بودی...تو از دلم کنده بودی

انگار نه انگار که یه روز...تو با دلم مونده بودی

اروم اروم با دلم از تنهایی ها گفته بودم

همون دلی رو که یه روز ...خودم بهت بسته بودم

دل میگه مهربونی رفیقی همزبونی

من میگم اخه من چی؟همش به فکر اونی...

دل میگه همنشینه...رفیقه دلنشینه...

من میگم عادتت شد...دشمن خوش نشینه

اروم اروم گریه کردم

از بخت بد شکوه کردم

از تو پیش دل تنها بد گفتم و گله کردم

دل میگه سهم من چی؟!مرهم درد من چشی؟!

رفته بهار عمر پس...ارزوهای من چشی؟

من میگم باشه یکبار...برای اخرین بار

اونم بخاطر تو...می بخشمش من اینبار

یک شاخه گل خونه بفرست

سبد سبد بوسه بفرست

بگو که بی تو میمرم

پیغوم بده...نومه بفرست...

ترسم...

ترسم تو را عاشق شوم...از حال خود غافل شوم

ترسم که عقلم در بری...مجنون و بی حاصل شوم

ترسم که اسم شب شوی...ورد زبان من شوی

ترسم که درهر  نیمه شب...فکروخیال من شوی

ترسم طنین خنده ات...اید که بی تابم کند

وحشی صفت مرغ دلم ...در بر کشد رامم کند

هوشم برد مستم کند...یک لحظه ارامم کند

ترسم کلام دلنشین ....کاید ز تو خوابم کند

جنگ و نبرد زندگی...باز اید ازارم کند

در هم بپیچد پیکرم...بادم برد خاکم کند

من بنده طاهر نیم در عاشقی قاهر نیم

روحم بدنبال تو بود...من در پی ظاهر نیم

خواهم که در اوج هوس...در خلوتی یادم کنی

باده زنی خوابت برد...از ذهن خود پاکم کنی...
اثر زیبا شیرازی

 

هفت ستاره...

خواب دیدم تو اسمون پیدا شدی

رنگ مهتاب توی خواب ما شدی

بی هوا مثل شهاب تو اسمون

برق چشمهات زده و رسدا شدی

هفت ستاره قرض دادم به اسمون

تا برام از تو بیارن یه نشون

نا امیدم از زمین و بعد از این

بستم امید دلم به اسمون

یه ستاره واسه بختم که پی عشق تو رفتم

یه ستاره واسه دل...که تو بردی شده مشکل

یه ستاره واسه اشتی...دگه برگرد...منو کشتی...

یه ستاره واسه خنده ...نرخ شادی مگه چنده؟

یه ستاره پر بوسه که دلم بی تو نپوسه...

یه ستاره پر امید...واسه هر کس که تو رو دید

یه ستاره پر رویا که قشنگه با تو دنیا...

من همه داروندارم پیش تو ارزونیه...

تو کدوم مرام و مذهب عشق به این گرونیه؟!

هفت ستاره دلم تو اسمون ...گروی یه عشق اسمونیه

ماه خبر اورده از اون بالاها ...هفت شبانه روزه که مهمونیه

اسمونم شده عاشق تو...به خیالش به همین اسونیه...

نکن از خوب منو بیدار تا به وقت خوش دیدار

تو کوچه باغهای شمرون زیر سایه سپیدار...
اثر زیبا شیرازی

سلام...

 

نمی دونم تا حالا شده به حرفا ومثلهایی که قدیمیها می زدند خوب فکر کنی؟منکه خیلی وقتها به این فکر می افتم که هر کی این حرفا را زده و بین مردم رواج داده عجب ادم نابغه ای بوده...بعنوان مثال یک جمله ای هست که می گویند از هر چی بدت بیاد سرت میاد!!!(اصلا ما ایرانیا نسل اندر نسل منفی نگر بودیم و هستیم...اخه یکی نیست به این فرد بگه خوب مرد حسابی...تو که حرف حسات زدی خوب مثبتشو می گفتی!!!مثلا چی میشد بگی از هرچی خوشت بیاد سرت میاد؟ترسیدی اینو بگی دیگه همه چیزای خوب مال مردم میشه!!!)این جمله برا من خیلی مصداق پیدا کرده...مخصوصا این اواخر که خورشید خانم قهر کرده رفته خونه باباش.من مصیبتی دارم با این هوا و اسمون و باران...چه ربطی داره؟میگم برات.ببین صبح که از خواب بیدار میشم...هوا فقط ابری و گرفتست...ولی از اونجایی که من از هوای بارونی و مخصوصا راه رفتن زیر بارون بیزارم...تا چشمم میافته به اسمون میگم...می دونم حالا نمیباری نمیباری...درست وقتی من پام و از در میگذارم بیرون داغ دلت تازه میشه...میدونم دیگه...کارته!!!

و همونم میشه...از اون لحظه ای که من پام را از در خانه بیرون میگذارم بارون میباره میباره میباره تا اون لحظه ای که بمقصد می رسم!!!بمقصد که رسیدم خیالش که راحت شد منو خیس اب کرده...گریش بند میاد...!!!بعدش نمیباره نمیباره نمیباره تا.....وقتیکه مثلا بعد از 4 ساعت من نگونبخت قصد برگشت به منزل را دارم...با اجازتون تا دوباره به خونه برسم یک دور ابکشی کامل میشم بعدش همچین شسته رفته و تروتمیز وارد منزل میشم.مثل امروز که بازم اسمون با من شوخیش گرفته بود...جاتون خالی انقده دالی موشه باهاش بازی کردم..که نگو...هی اومدم پشت پنجره اونم تا منو دید هی بارید...بعدش سرش و گول مالیدم و نرفتم بیرون.اونم بند اومد.بعدش یواشکی از خونه رفتم بیرون...اونم تا چشمش بمن افتاد...دق دلی این چند سالی و که نباریده بود در عرض ده دقیقه سر من بد بخت خالی کرد..(من چی کاره بیدم اخه!!!).خلاصه اینکه بنده از این لحظه به بعدتصمیم جدی جدی گرفتم که دیگه به این ضربالمثل فکر نکنم...اگر فکر من اونقدر قدرت داره که تمام افکار منفی من را به واقعیت تبدیل کنه...چرا ازش در راه مثبت استفاده نکنم؟!

از این به بعد بجای این جمله غلط بخودم میگم...من از هرچی خوشم بیاد سرم میاد....!!!

تو هم از من میشنوی یکبار امتحان کن...اصلا با هم شروع میکنیم...هر کی زودتر به نتیجه رسید اون یکی را از موفقیتش با خبر میکند...قبول؟؟؟

انجا که تویی...

انجا که تویی غم نبود...رنج و بلا هم...

مستی نبود دل نبود ...شورو نوا هم

اینجا که منم حسرت از اندوه فزونست...

خود دانی و من دانم و این خلق خدا هم...

انجا که تویی یکدل دیوانه نبینی

تا گرید و گریاند از ان گریه تو را هم

اینجا که منم عشق بسر حد کمالست

صبرست و سلوکست و سکوتست و رضا هم

انجاکه تویی باغی اگر هست ندارد

مرغی چو من اشفته و افسانه سرا هم

اینجا که منم جای تو خالیست به هر جمع

غم سوخت دل جمله یاران و مرا هم

انجا که تویی جمله سر شورونشاطند

شهزاده و شه...باده بدستندو...گدا هم

اینجا که منم بسکه دو رویی و دو رنگیست

گریند به بددختی خود اهل ریا هم...
اثر معینی کرمانشاهی

ز یادم نمیروی...

ای دل ز من بریده ز یادم نمی روی...

وی پا ز من کشیده ز یادم نمی روی...

ای رفته از برابر چشمم بکوی غیر

اشکم بدیده ...دیده...ز یادم نمی روی

ای ساده دل کبوتر از باز بی خبر

وز دست من پریده...ز یادم نمی روی

ان چشم را بر روی چه کس باز می کنی؟

ای اهوی رمیده...ز یادم نمی روی...

در سایه کدام نهالی روم بخواب؟

ای نخل بر رسیده...ز یادم نمی روی...

دانم که امشبم به سحرگه نمی رسد...

ای جلوه سپیده...ز یادم نمی روی...

تا خواند این غزل ز من ان سرو ناز گفت...

ای بید قد خمیده...ز یادم نمی روی...
اثر معینی کرمانشاهی