آسانسور اداره ما که معرف حضورتان هست... همانکه جان میکند تا آدم را به طبقه مورد نظر برساند... حالا فکر کن خانم همکار ساعت 2:30 خداحافظی کند و برود، بنده هم قرار بوده باشد که همراهشان بروم ولی کاری پیش بیاید برایم که نتوانم با خانم همکار بروم... بعد فکر کن ده دقیقه بعد که از اتاق خارج شده و به سمت آسانسور حرکت نمایم خانم مدیر را تلفن به دست دم آسانسور ببینم که نگران خانم همکار است و با نگرانی شماره میگیرد. ظاهرا خانم همکار نگونبخت که سوار آسانسور میشود، جناب آسانسور هوس سرسرهبازی به سرش میزند و از طبقه پنجم ییهو سُــــــــر میخورد پایین و طبقه اول رضایت میدهد که از حرکت بایستدبیچاره خانم همکاره زهره ترک شده بود از ترس! از قضا پسر جناب مدیر اداری هم در آسانسور بودند و وقتی آسانسور ول میشود پایین ایشان هم تالاپی پرت میشوند وسط آسانسور! خدا رحم کرد این شازده هم آن تو بود که لااقل محض گل روی ایشان هم که شده پدر گرامیشان یک فکری به حال این آسانسور ما بکنند که کردند چون امروز آسانسور درست شده بود و عینهو فرفره این طبقات را بالا و پایین می رفت!